جدیدترین مطالب
فصلنامه «گام سوم» شماره ۱
در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آیندهپژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخشها نوشتار، شرح مفصل، گفتوگو و پروندهای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.
صنعت بازی و شمشیر دو لبه هوش مصنوعی
بازیهای ویدیویی با قدرت هوش مصنوعی سریعتر تولید میشوند، اما این موضوع چه تاثیری بر کیفیت بازیها و آینده شغلی هنرمندان و کارگران صنعت بازیسازی دارد؟ این مقاله شما را به عمق این چالش میبرد.
بایدها و نبایدهای اشتغال نوجوانان
اشتغال نوجوانان میتواند فرصتی برای یادگیری مهارتهایی مثل مدیریت زمان یا تقویت اخلاق کاری باشد یا میتواند به کابوسی تبدیل شود. همه آنچه والدین باید بدانند را اینجا بخوانید.
پایان اینفلوئنسرها
در جهانی که اینفلوئنسرها در حال افزایش بیرویه هستند و دامنه توجه انسان کمتر از چند ثانیه شده است، چه اتفاقی برای ارزش واقعی محتوا خواهد افتاد؟ این مقاله به بررسی اشباع شبکههای اجتماعی از اینفلوئنسرها و تأثیر آن بر کیفیت ارتباطات و فرهنگ دیجیتال میپردازد.
نویسنده: عباس امیدی ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
هوش مصنوعی چگونه بر جیب ما مسلط شد؟
ترفندهای قدیمی بازار و اقدامات روانشناسانه به مدد هوش مصنوعی، در اینترنت و شبکههای اجتماعی تلفیق و بازآفرینی شدند تا به دست خودمان اختیار و انتخابمان را واگذار کنیم. اما چگونه این اتفاق افتاد؟!
آیا به موبایل و اینترنت وابستهایم؟
متاسفانه یا خوشبختانه پاسخ یک «بله» بزرگ است! اما برای دریافت دقیق آنچه اتفاق افتاده به این دو سوال هم پاسخ دهید:
۱- از آخرین دفعهای که چیزی را در اینترنت جستجو کردید یا به سراغ شبکههای اجتماعی رفتید چقدر زمان گذشته است؟
۲- آخرین باری که از خدمات آنلاین (خرید کالا / خدمات) استفاده کردید کی بود؟
اگر به موبایل و اینترنت دسترسی راحت داشته باشید که اکثر افراد به اختیار و به اجبار این دسترسی را دارند، میشود نتیجه گرفت که به احتمال زیاد از آخرین فعالیت آنلاینی که انجام دادهاید زمان زیادی نمیگذرد.
خدمات عمومی اینترنت آیا واقعا رایگان هستند؟
اگر کاربر حرفهای و تخصصی در زمینه اینترنت باشید، حتما پیش از آنکه بحثهای داغ پیرامون هوش مصنوعی و ChatGPT فراگیر شوند، از مباحث تکنیکی و مراحل پیشرفت آن مطلع بودهاید. اگر هم کاربر عمومی باشید و صرفا جهت رفع نیازها و پر کردن اوقات خود از اینترنت استفاده کنید باز هم در یکی دو سال اخیر اخبار هوش مصنوعی و انواع هشدارها و غافلگیریهای مختلف را دیده و شنیدهاید.
واقعیت این است که خیلی پیش از آنکه شبکههای اجتماعی شکل بگیرند و محبوب و فراگیر شوند، هوش مصنوعی در لایههای زیرین موتورهای جستجو مشغول کار بوده است. کار مهمی که به نوعی بخشی از پیشنیازهای لازم برای پیشرفت عملکردهای آن محسوب میگردید. در همان زمان خدمات عمومی و کابردی گوگل یکی پس از دیگری در اختیار عموم افراد قرار میگرفت. کافی بود کمی ذهن کنجکاو داشته باشید و یک سوال اساسی از خود بپرسید: «چرا اغلب خدمات فراگیر و کاربردی فضای اينترنت رایگان هستند؟» تصور اغلب کاربران این است که چون به طور مستقیم پولی بابت استفاده از این خدمات يا اپلیکیشنها پرداخت نمیکنند، پس آنها رایگان هستند. در صورتی که اصلا اینطور نیست! حالا این سوال پیش میآید که چه سودی از طرف کاربران به شرکتهای توسعهدهنده این خدمات و اپلیکیشنها میرسد. پاسخ این است: «جمعآوری دادهها و اطلاعات کاربران».
اما واقعا دادههای کاربران چه فایدهای برای کمپانیهای توسعهدهنده شبکههای اجتماعی دارد؟! شرکتهای بسیار بزرگی که برای آنها، مقاصد مالی از جمله اولویتهای انکارناپذیرشان بوده و هست.
اطلاعات کاربران به عنوان سوخت اصلی هوش مصنوعی
در بیشتر بحثهای دوستانه یا تخصصی که صحبت از گوگل و شبکههای اجتماعی میشود، همیشه یک موضوع مشترک و مهم وجود دارد: «دادههای کاربران و سطح دسترسی اپلیکیشنها به آنها».
در اغلب موارد نیز به دلیل نیاز (احساس نیاز کاذب) به استفاده از خدمات اینترنتی، اجازه دسترسی به اطلاعات کاربران از سوی خودشان صادر میشود. البته تا همین چند سال اخیر بطور پیشفرض این دسترسی وجود داشت و بعد از طرح شدن رعایت قوانین حریم خصوصی در فضای مجازی، دسترسی به اطلاعات کاربران با اجازه کاربر امکانپذیر شده است. با این حال هنوز درصد بالایی از افراد با رضایت کامل و به دلایل مختلف (احساس نیاز / جذابیت اپلیکیشن / کاربردی بودن و …) سطح دسترسی اپلیکیشنها را به راحتی تایید میکنند.
در یک توضیح مختصر میشود اینطور بیان کرد که انبوه دادههای کاربران توسط موتورهای جستجو و شبکههای اجتماعی بصورت بیوقفه جمعآوری میگردند. تفاوتی ندارد که شما مشغول انجام یک کار مهم هستید و از اینترنت کمک میگیرید یا صرفا برای پر کردن اوقات خود مشغول گردش در شبکههای اجتماعی هستید. نکته مشترک تمام این کارها استفاده از اینترنت و جمعآوری دادههای شماست. از نام کاربری و اطلاعات شخصی گرفته تا برنامه زمانی آنلاین بودن شما و تمام چیزهایی که جستجو میکنید. از محل جغرافیایی و IP دستگاههای متصل به اینترنت تا لینکها و مطالبی که میبینید ولی هیچ کلیک روی آنها نمیکنید.
در این نوشته قرار نیست به جزئیات و فرآیندهای پیچیده جمعآوری دادهها بپردازیم. همچنین قصد ارائه توضیحات فنی و تکنیکی درباره الگوریتمهای متنوع گوگل و شبکههای اجتماعی را نداریم. بلکه میخواهیم نسبت به اثرات پیدا و پنهان این موضوع آگاه باشیم و با نحوه کارکرد کلی آن آشنا شویم. در این مسیر برخی از موارد مهم را میشکافیم. چیزهایی مثل ترفندهای قدیمی بازار و اقدامات روانشناسانه که برخی از آنها به شکلی مبتکرانه در شبکههای اجتماعی و تبليغات اينترنتي تلفیق و بازآفرینی شدهاند.
مراحل مسلط شدن هوش مصنوعی بر جیب ما
در عصر پیشرفت دیجیتال، نحوه خرید و تعامل ما با برندها متحول شده است. گوگل و شبکههای اجتماعی بهعنوان پلتفرمهای قدرتمندی ظاهر شدهاند که رفتار مصرفگرايي ما را شکل میدهند و بهطور نامحسوس ما را به سمت مصرفگرایي بیشتر سوق میدهند. از «تبلیغات شخصی» گرفته تا «اشتراكگذاری تجربهها»، از «ترس از دست دادن» تا «ظهور اینفلوئنسر مارکتینگ».
این پلتفرمها كه با بهرهمندی از قدرت هوش مصنوعی و ايجاد الگوريتمهای پيچيده، به طرز هوشمندانهای شبکهای از استراتژیها را ایجاد کردهاند که نه تنها توجه ما را به خود جلب میکند، بلکه بر تصمیمهای ما نیز تأثیر میگذارد. تصميمهايی كه در نهايت میتوانند به خريد منجر شوند.
در چنین وضعیتی طبیعتا نمیتوان بطور کامل یا حتی در حد چند سال گذشته، خودمان را در شرایط ایزوله یا منفصل از فضای آنلاین قرار دهیم. اما با آگاهی از شرایط و اثراتی که دنیای دیجیتال بر سبک زندگی ما میگذارند، میتوانیم رفتار متعادلتری داشته باشیم تا روحیه و طرز تفکرمان را برای موقعیت و فضاهای جوسازی شده آماده نماییم.
در ادامه به روشهای مختلفی میپردازیم که گوگل و شبکههای اجتماعی به مدد هوش مصنوعی توانستهاند ما را به نسلی از مشتریان مصرفگراتر و درگیرتر در فضاهاي جوسازي شده تبدیل نمايد.
تبلیغات شخصی برپایه نیاز و سلیقه کاربر
گوگل و شبکههای اجتماعی از الگوریتمهای پیچیدهای برای ردیابی ترجیحات و رفتارهای کاربران استفاده میکنند. این اطلاعات برای ایجاد تبلیغات شخصیسازی شده استفاده میشود که مشخصا هر کاربر را به صورت مجزا هدف قرار ميدهند تا باعث افزایش احتمال خرید محصولات یا خدمات شوند. تبلیغات شخصیسازی شده در گوگل به روشهای متنوع زير، باعث افزایش و تشديد رفتار مصرفگرایی در ما میشوند:
– ارتباط:
تبلیغات شخصی Google بر اساس سابقه جستجو، موقعیت مکانی و رفتار آنلاین کاربر است. يعني تبلیغات، بیشتر به علایق و نیازهای کاربر مرتبط هستند و باعث ميشوند احتمال خرید افزايش يابد.
– زمان بندی:
گوگل میتواند تبلیغات را در مناسبترین زمان بر اساس سابقه فعالیت آنلاین کاربر ارائه دهد. به اين صورت ميزان بالاي بازدهي تبليغ را براي صاحبان كسب و كار و ارائهدهندگان خدمات تضمين مينمايد. چنين قابليتي فقط در حيطه زمان نيست، بلكه مكان جغرافيايي كاربر نيز لحاظ ميگردد. تركيب اين دو باعث ميشود با در نظر گرفتن زمان و مكان و موضوع جستجو شده، نتايج مورد نظر را به همراه تبليغات مناسب و مرتبط نمايش دهد.
– فراوانی:
با نمایش مکرر تبلیغات شخصیشده، Google میتواند محصول یا خدماتی را در ذهن کاربران نگه دارد. قرار گرفتن در معرض تکرار میتواند کاربران را به سمت تصميم نهايی برای خرید ترغیب نماید.
– اعتماد و آشنایی:
در اين رابطه نيز براساس سابقه فعاليت و جستجوهاي کاربران، تبلیغات شخصیسازی شده كاربران را به برندهای آشنا ارجاع میدهند كه قبلاً با آنها تعامل داشته يا مورد جستجو و پيگيری بودهاند. به اين طريق اعتماد اوليه ايجاد میگردد تا كاربران در مسيری منجر به احتمال خريد هدايت كه شوند.
– فروش متقابل و افزایش فروش:
تبلیغات شخصی به Google اجازه میدهد تا محصولات / خدمات مکمل یا اقلام با قیمت بالاتر را بر اساس آنچه کاربر قبلاً جستجو یا خریداری کرده است، پیشنهاد دهد. اغلب فروشگاههای بزرگ اینترنتی نیز از همین طریق عمل میکنند. در این روش از تكنيك فروش كالا و خدمات برپايه توليد محتوا استفاده میشود که به خوبي اثرگذاری خود را به اثبات رسانده است. توليد محتوایی به منظور معرفی محصول، آموزش نحوه استفاده، ترفندهاي كاربردي و دانستنيهای جذاب. مقالاتی كه در واقع میتوانند ضمن آنکه نياز افراد بسياری را برطرف نمايند، مسيري باشند برای ارائه و نمايش تبليغات مرتبط با آن محتوا.
امکانات و گزینههای وسیع، پرداخت و تحویل سریع
با استفاده از اینترنت کاربران میتوانند به راحتی محصولات یا خدمات را قبل از خرید مورد بررسی و مقایسه قرار دهند. دسترسی آسان به اطلاعات، ضمن آنکه کاربران را آگاهتر و باهوشتر کرده است در واقع با در اختیار گذاشتن امکانات و گزینههای وسیع، موجب افزایش رفتار مصرفگرایی در بازار شود.
– راحتی:
اینترنت به مصرفکنندگان این امکان را میدهد که در هر زمانی که بخواهند، بدون خروج از محل کار یا زندگیشان، بتوانند به راحتی خرید کنند و این امکان فوقالعاده و سهولت دسترسی، میتواند باعث خریدهای مکرر یا خریدهای جوسازي شدهای شود که حتی ممکن است واقعا نیاز حیاتی به آن کالا یا خدمات نداشته باشیم. چنین امکان جذابی، هم باعث سهولت در انتخاب میگردد و هم ثبت سفارش کالا و خدمات و پرداخت پول را بیدردسر و امن ميسازد. از طرف دیگر با پیشرفت در لجستیک تحویل، مصرفکنندگان میتوانند خریدهای خود را در عرض چند روز یا حتی چند ساعت دریافت کنند.
– انتخاب گسترده:
پلتفرمهای آنلاین طیف وسیعتری از محصولات و خدمات را نسبت به فروشگاههای فیزیکی ارائه میدهند. مصرفکنندگان میتوانند تقریباً هر چیزی را که نیاز دارند به صورت آنلاین پیدا کنند که این امر ميزان احتمال خرید را افزايش میدهد.
– مقایسه قیمت:
کاربران میتوانند به راحتی قیمتها را در میان خرده فروشان آنلاین مقایسه کنند و مطمئن شوند که بهترین معامله را انجام میدهند. این موضوع نه تنها باعث ایجاد قیمت رقابتی در بین فروشندگان میشود بلکه میتواند اشتیاقی کاذب براي خریدهای بیشتر در مشتریان ايجاد نمايد. چنين شرايطي را اغلب ما تجربه كردهايم. در زمان خريد، اولين مقايسه در زمينه مشخصات و امكانات صورت ميگيرد و در مرحله بعد قيمت و هزينه بررسي میشود. چنين امكاني در فروشگاههای آنلاين ممكن است كاربر را به خاطر فقط چند درصد كاهش هزينه، متقاعد به خريدهايی كند كه شايد واقعا نيازی به آن نداشته باشد.
– اطلاعات محصول و نظرات:
فروشگاههای اینترنتی یا صاحبان کسب و کار که در پلتفرمهای آنلاین فعالیت دارند، به خوبی میدانند که ضمن ارائه اطلاعات کافی در مورد محصول یا خدمات باید نظرات مشتریان موافق و مخالف را نیز در معرض دید کاربران جدید (مشتریان بالقوه) قرار دهند. این قابلیت، ابزار قدرتمندی است که تقریبا هر دو وجه بازار (فروشنده و مشتری) را به منافع خودشان میرساند. اما نکته اینجاست که کاربران جدید (مشتری بالقوه) بعد از تصمیمگیری آگاهانه و اعتماد و خرید و ثبت نظر درباره محصولات یا خدمات، به شکلی غیرمستقیم دیگران را تشویق به خرید مینمایند.
– بازاریابی دیجیتال:
کسب و کارها از تبلیغات هدفمند، بازاریابی ایمیلی، تبلیغات رسانههای اجتماعی و موارد دیگر برای دستیابی به مشتریان بالقوه آنلاین استفاده میکنند. این استراتژیها میتوانند به طور قابل توجهی دیده شدن محصول و فروش آن را افزایش دهند. تمام این اقدامات بر پایه انبوه دادههایی طراحی و اجرا میشود که از کاربران به طور گسترده جمعآوری شدهاند. دادههايي كه پيش از اين با استفاده از الگوريتمهاي نوشته شده توسط برنامهنويسان مورد تحليل قرار ميگرفتند و در سالهاي اخير وظيفه سنگين تحليل و بررسي اين كلاندادهها بر عهده هوش مصنوعي است. تكنولوژي برتر اين روزها كه توسط غولهاي دنياي ديجيتال و اينترنت توسعهيافتهاند.
به طور خلاصه، دسترسی آسان به اینترنت ضمن ایجاد سهولت در فرآیندها، باعث آگاهتر شدن کاربران میگردد. نکات مثبتی که در صورت عدم تعادل در رفتار مصرفکننده، میتواند موجب رشد مصرفگرايي گردد.
شکلگیری ایدههای مارکتینگ برپایه رفتار کاربران
شبکههای اجتماعی با هدف به اشتراک گذاشتن فعالیتهای روزانه به وجود آمدند. در ابتدای دوران شکلگیری و رواج استفاده از آنها تقریبا اغلب پستها و مطالب (خانوادگی، دوستانه و محلی) چیزهای درخور توجهی نبودند. این فضا و محتوای آن در گذر زمان شکلهای مختلفی را تجربه کرده است. خیلی از سبکها و علاقهمندیهای کاربران، دوران کوتاه داشتند و از یاد رفتهاند. تنها موارد باقیمانده چیزهایی هستند که به برخی از ریشههای روانشناسی و جامعهشناسی مرتبط میگردند. محتواهای مرتبط با این ریشهها به دلیل نتیجهبخش و موثر بودن، تبدیل به الگوهای همیشگی و تضمینکنندهای شدند که در پلتفرمها و شبکههای اجتماعی جدید نیز از آنها پیروی میشود.
در این شرایط به مرور تجربههای متفاوت و مشترک کاربران، سر از شبکههای اجتماعی درآوردند. در ابتدای راه، اشتراکگذاری تجربیات صرفا نوعی ابراز وجود و تمایل به دیدن شدن بود. اما با افزایش این رویکرد، شکل ارائه تجربیات، جذابتر شد تا آمار دیده شدن محتوا / اشخاص بیشتر و بیشتر گردد. در ادامه این مسیر، افراد عادی و مستعد که دغدغههاي مالی داشتند به همراه متخصصین فعالیتهای اقتصادی و مارکتینگ، ایدههای مالی خود را وارد این فضا نمودند.
با ورود ایدههای مالی، محتواهای شبکههای اجتماعی نیز دچار تغییر و بازآفرینی شدند تا با جامعه هدف خودشان بیشترین توازن را داشته باشند. پس از این تغییرات شاهد تولید و انتشار محتواهایی شدیم که کاربران عادی و تولیدکنندگان حرفهای محتوا، به اشتراک میگذاشتند. تجربیاتی که آنها را در حال بررسی و استفاده از محصولات و خدمات نشان میداد. تجربههایی که صرفا تجربه شخصی محسوب نمیشدند و برپایه ایدههای مارکتینگ و با برنامهریزی مشخص اقدام به بررسی، رتبهبندی و توصیههایی در مورد کالا و خدمات مینمودند.
چرخه دست به دست شدن و به اشتراک گذاشتن مجدد و چندین و چند باره بین کاربران، ضمن آگاهتر نمودن آنها نسبت به کالا و خدمات، باعث ایجاد انگیزه و تمایل به بیشتر دیده شدن گردید و این تمایل به دیده شدن، به ناچار برخی رفتارهای مصرفگرایی را تشدید نمود. روندی که به طور نامحسوس اما بسیار موثر در لایههای زیرین ذهن و روان ما جریان یافته و هنوز ادامه دارد.
همزمان با اين جريان شركتهاي بزرگ دنياي تكنولوژي با رصد كردن فعاليت، رفتارها و بازخوردهاي كاربران در شبكههاي اجتماعي، دست به تغييرات اساسي در الگوريتمهاي خود زدند. اما اين بار سهم هوش مصنوعي بسيار بيش از گذشته بود. بطوري که الگوريتمهاي جديد به راحتي ميتوانستند حتي رفتارهاي بعدي كاربران را با دقت بالايي حدس بزنند. چنين قابليت قدرتمندي بدون شك براي مقاصد تجاري به كار ميرود و منافع بازار چيزي نيست جز جذب مشتريان بيشتر و بيشتر.
ترس از دست دادن (همرنگ جماعت بودن یا نبودن)
جشنوارههای فصلی و مناسبتی، بلك فرايدی، حراجمعه و بسياری از عناوين بازارهايی كه وعده تخفيفهای هيجانانگيز و شگفتانگيز میدهند، همگی در نهايت، ذهن ما (مشتريان بالقوه) را به اين موضوع مشغول میكنند كه مبادا فرصت فوقالعاده و تكرارنشدنی را از دست بدهيم. اين تكنيك فروش موضوع تازهای نيست. اما تاثير آن هنوز پابرجاست، حتي اگر از مشاركت در چنين فضاهای جوسازی شدهای تجربه خوبی نداشته باشيم. زیرا که در اين بازار فقط كالا و خدمات اساسی در معرض فروش نيستند، بلكه محصولات مبتنی بر ترند و پسند روز جامعه مخاطبان نيز وجود دارد. چيزهايی كه به دلايل و بهانههای واقعی و ساختگی و البته كمارزش و موقتی در هر برهه زمانی، با تبليغات و جوسازیهای انفجاری، در اوج قرار میگيرند تا توجه مخاطبان را به خود جلب كنند.
نكته مهم اين است كه چنين شرايطی برپايه سوابق رفتاری كاربران در دنيای ديجيتال شكل گرفته و البته كه اغلب افراد از اين موضوع اطلاع چندانی نداريم.
ترس از دست دادن، که اغلب به عنوان Fear of missing out (FoMO) شناخته میشود، میتواند با چندین مرحله تکرار، منجر به افزایش رفتار مصرفگرايی و بدتر از آن نمايش فخرفروشانه اثرات آن در شبکههای اجتماعی شود. در ادامه برخي از موارد موثر در اين جريان را يادآوری میكنيم. مواردی که نقش کاربران شبکههای اجتماعی در آنها اگر بیش از هوش مصنوعی نبوده باشد، کمتر هم نبوده است. در واقع به کمک یکدیگر چرخهای بشدت موثر را ساختهاند.
– پیشنهادات با زمان محدود:
شبکههای اجتماعی اغلب محصولات یا خدمات را با پیشنهادات زمانی محدود تبلیغ میکنند. با این تکنیک، ترس از دست دادن یک پیشنهاد خوب در اغلب مواقع باعث خرید فوری میشود. زیرا که مشتری درگیر ترس از دست دادن آن پیشنهاد به ظاهر خوب و محدود گردیده است.
– انحصاری بودن:
بسیاری از برندها حس انحصاری را در مورد محصولات یا خدمات خود ایجاد میکنند، مانند اقلام نسخه محدود (كالكسيوني) یا دسترسی زودهنگام پيش از عرضه عمومي. در این شرايط نيز، محدوديت عامل موثري ميشود براي ايجاد ترس كاذب از دست دادن يك فرصت به ظاهر فوقالعاده.
– فشار همسالان:
عمده كاربران شبكههای اجتماعي در اکثر مواقع به قصد سرگرمي و ابراز وجود (عمدتا بدون سوء نيت) اقدام به اشتراكگذاري تجربههايشان در استفاده از محصولات و خدمات میكنند. اين موضوع ذاتا فعاليت مخربی نيست. نكته مهم اين است كه بخشی از اين اقدامات برپايه الگوبرداری از سلبريتیها و اينفلوئنسرها انجام میشود. در چنين وضعيتی، جمعيت بسيار زيادی از افراد عادی در گروههای سنی مختلف، دچار ترس از طرد شدن میگردند. اين افراد براي فرار از چنين ترسی سعي میكنند با فضای ترند و پسند روز جامعه همراه باشند و اقدام به اشتراكگذاری تجربههای خودشان مینمايند. فرآيند و چرخهای كه در بازتوليد «ترس از دست دادن» موثر است و در نهايت میتواند ميزان تفکر و اقدامات مصرفگرايانه را افزايش دهد.
– اینفلوئنسر مارکتینگ:
مطمئنا تا اينجای مطلب به نقش مهم كاربران عام و خاص در چرخهها و فرآيندهاي مرتبط با شبكههاي اجتماعي پي بردهايد. اینفلوئنسرها كه بخشي از آنان برآمده از جامعه كاربران عام میباشند به عنوان نقشهاي برجسته اين جريان، در اغلب مواقع محصولات، خدمات یا تجربیاتی را تبلیغ میکنند که مد روز یا مطلوب جامعه تلقی میشوند. اين اتفاق با كمك قابل توجه اسپانسرهاي بزرگ و كوچك و كمپينهاي تبليغاتي پرنفوذ صورت ميپذيرد. در این ميان نيز مخاطبان آنها مطابق شرحي كه در قسمت قبلي نوشته شد ممکن است دچار ترس عقب ماندن از روند و ترند روز گردند و در مسيري قدم برداند كه به مصرف (خرید) بیشتر منتهي ميشود.
از سوی دیگر اینفلوئنسرها اغلب ارتباط شخصی قوی با مخاطبان خود دارند. این ارتباط میتواند باعث شود محتوای تبلیغاتی کمتر شبیه یک تبلیغ باشد و بیشتر شبیه توصیه و پیشنهاد از جانب یک دوست به نظر برسد و موجب میشود دنبالکنندگان تمایل بیشتری به خرید داشته باشند.
همچنین اینفلوئنسرها معمولاً دارای جامعه خاصی از افراد همفکر هستند که از آنها پیروی میکنند. برندها نیز بر اساس همین موضوع اینفلوئنسرهایی را انتخاب میکنند که پیروان آنها با جامعه هدف محصول یا خدمات آنها مطابقت داشته باشد و بازاریابی را بسیار مؤثرتر کند.
– بهروزرسانیهای بیدرنگ:
در زمانهای که پیشرفتهای تکنولوژیک نوید سرعت بیشتر در انجام کارها و پردازشهای پیچیده را میدهند، به همان نسبت شاهد حجم سرسامآوری از نوتیفیکیشنهای ضروری و غیرضروری در انواع دستگاههای متصل به اینترنت هستیم. در وضعیتی اینچنین، «توجه کاربران» تبدیل به باارزشترین دارایی جهان میشود که شرکتهای کوچک و بزرگ در کمین آن نشستهاند. برپایه همین مسائل هست که نظریه «اقتصاد توجه» در چند سال اخیر ظهور یافته است که به جنبههای مختلف این دارایی فوقارزشمند در زندگی انسان میپردازد. در مثال کوتاهی میتوان گفت که هر انسان میزان محدودی از توجه را در اختیار دارد و تمام کسب و کارهای جهان در پی بدست آوردن میزان نامحدودی از آن هستند.
مطمئنا شرکتهای غولپیکر دنیای دیجیتال و هوش مصنوعی جزو اولین دسته از افرادی هستند که به این موضوع به شکل وسیعی پرداختهاند. کافیست نگاهی به امکانات ریز و درشت پلتفرمها و شبکههای اجتماعی بیاندازید که با افزودن ویژگیهای جدید سعی در بدست آوردن توجه مخاطبان مینمایند. ویژگیهایی مثل فعال کردن زنگولههای نوتیفیکشن جهت مطلع شدن از جدیدترین اتفاقات، قابلیت استوری و هایلایت، امکان پین کردن و ذخیره پستهای دلخواه. همه این ویژگیها به مرور زمان و با تحلیل رفتار مخاطبان در شبکههای اجتماعی، تبدیل به ایدههای قابل اجرا شدهاند تا در نهایت ضمن بدست آوردن توجه مخاطبان، آنها را وارد چرخههای جلب توجه و صفحات بیانتهای وب و شبکههای اجتماعی کنند. مسیری که میتواند در خدمت مقاصد مالی کسب و کارها نیز باشد.
تسلط بر خود و هوش مصنوعی
سوالهای ابتدای این نوشته را به خاطر بیاورید و همینطور پاسخهایی که دادهاید. در طی این نوشته با نحوه تاثیرگذاری گوگل و شبکههای اجتماعی آشنا شدیم. فرآیندهای به ظاهر سادهای که در قالب امکانات و ویژگیهای جذاب و رایگان در اختیارمان قرار دارد را شناختیم و نسبت به آنها آگاهی یافتیم. حالا درک این موضوع مهم است که بتوانیم نقش خودمان در این تغییرات و اثرات مثبت و منفی دریابیم. درست در همین نقطه است که با کسب آگاهی میتوانیم چیزهایی را که پیش از این در اختیار هوش مصنوعی قرار دادهایم را با رفتار خودمان آرام آرام به تعادل برسانیم.
نیاز اساسی ما در شرایط فعلی این است که ضمن بهرهمندی از امکانات فوقالعادهای که گوگل، شبکههای اجتماعی و انواع هوش مصنوعی و ChatGPT در اختیارمان قرار داده است، کارهای سخت را به آسانی انجام دهیم. در استفاده از آنها با آگاهی بیشتر عمل کنیم و همزمان نسبت به تغییر رفتار خود نیز برنامهریزی داشته باشیم. برنامهای که باعث متوازن شدن رفتارهایمان میشود. این تغییر و توازن هم باید در حوزه مسائل مالی اتفاق افتد و هم در مسائل سلامت روان.