جدیدترین مطالب
فصلنامه «گام سوم» شماره ۱
در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آیندهپژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخشها نوشتار، شرح مفصل، گفتوگو و پروندهای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.
صنعت بازی و شمشیر دو لبه هوش مصنوعی
بازیهای ویدیویی با قدرت هوش مصنوعی سریعتر تولید میشوند، اما این موضوع چه تاثیری بر کیفیت بازیها و آینده شغلی هنرمندان و کارگران صنعت بازیسازی دارد؟ این مقاله شما را به عمق این چالش میبرد.
بایدها و نبایدهای اشتغال نوجوانان
اشتغال نوجوانان میتواند فرصتی برای یادگیری مهارتهایی مثل مدیریت زمان یا تقویت اخلاق کاری باشد یا میتواند به کابوسی تبدیل شود. همه آنچه والدین باید بدانند را اینجا بخوانید.
پایان اینفلوئنسرها
در جهانی که اینفلوئنسرها در حال افزایش بیرویه هستند و دامنه توجه انسان کمتر از چند ثانیه شده است، چه اتفاقی برای ارزش واقعی محتوا خواهد افتاد؟ این مقاله به بررسی اشباع شبکههای اجتماعی از اینفلوئنسرها و تأثیر آن بر کیفیت ارتباطات و فرهنگ دیجیتال میپردازد.
نویسنده: لوکا بونیش مترجم: مرجان بختیاری ۲۶ مهر ۱۴۰۳
راه حل مشکلات آن چیزی نیست که فکر میکنید!
این مطلب نگاهی متفاوت به مشکلات زندگی میاندازد و بررسی میکند که چرا روشهای معمول حل مشکلات موثر نیستند و چگونه میتوان با تغییر حالت احساسی، در مسیر درست حل مشکل قرار گرفت.
این مطلب نوشتهای است از لوکا بونیش که در تاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳ با عنوان
The Problem You Think You Have Is Never the Real Problem
در وبسایت Medium منتشر شده است. ترجمه این مطلب توسط مرجان بختیاری انجام شده و در اختیار خوانندگان گرامی قرار میگیرد.
ما همه با مشکلاتی مواجه هستیم و این مشکلات باعث میشود که احساس بدی داشته باشیم. بنابراین برای رفع این احساس بد، باید تمام تلاش خود را برای حل مشکلاتمان متمرکز کنیم. حداقل چیزی که به آن فکر میکنیم این است. اما واقعیت چیز دیگری است.
اگر تمرکز بر مشکلات و تلاش برای مقابله با آنها به طور مستقیم مؤثر است، چرا هنوز مشکلات زیادی داریم؟ اگر روشهای معمول حل مشکلات اینقدر مؤثر است، چرا زندگی ما به مجموعهای از مشکلات تبدیل شده که یکی پس از دیگری به طور پیوسته به هم میپیوندد، مانند مهرههای چرتکه؟
بخشی از مسئله این است که به طور آگاهانه یا ناآگاهانه باور داریم که زندگی تلاش و مبارزه است، که هیچ چیزی بدون سختکوشی به دست نمیآید، و اینکه فقط با سختکوشی میتوان تغییر ایجاد کرد. فکر میکنم چنین رویکردی به زندگی بسیار غمانگیز و افسردهکننده است و من قصد دارم رویکرد دیگری را مطرح کنم.
چرا روشهای معمول حل مشکلات کار نمیکنند
بیایید با مثالی شروع کنیم که بسیاری از ما میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. فرض کنید در حال حاضر مشکلات مالی دارید. شاید حتی نیاز به تصور آن ندارید زیرا واقعاً با این مشکل مواجه هستید. بیشتر ما با این مسئله روبرو بودهایم یا هستیم، بنابراین همه ما میدانیم که این وضعیت چقدر ناراحتکننده است. اضطراب، نگرانی و استرس همگی عوارض ناخوشایند داشتن مشکل مالی هستند.
حالا، برای حل این مشکل، طبیعتاً فقط کاری را انجام میدهیم که به ما آموزش داده شده است: تمرکز کردن بر روی مشکل و تلاش برای یافتن راهحل. اما در این روش حل مسئله دو مشکل وجود دارد:
۱- اضطراب، نگرانی و استرس تشدید میشوند.
۲- به ندرت راهحل رضایتبخشی پیدا میکنیم.
اگر نگاهی بیندازیم به آنچه که واقعاً روش «تمرکز بر مشکل» انجام میدهد، این دو نتیجه منطقی هستند. زیرا کمبود پول به طور احساسی با اضطراب، نگرانی و استرس مرتبط است، هر چه بیشتر بر آن تمرکز کنیم، این احساسات منفی بزرگتر میشوند.
این احساسات منفی حس شده، حالت مشکل ما هستند. ما این حالت را دوست نداریم، بنابراین اکنون میخواهیم از حالت مشکل به حالت راهحل منتقل شویم. اما از آنجایی که کل سیستم ما در حالت مشکل است، نمیتوانیم به راهحل برسیم.
یا به قول آلبرت انیشتین:
«ما نمیتوانیم مشکلات خود را با همان تفکری که آنها را ایجاد کردیم، حل کنیم.»
من این نقل قول را کمی تغییر میدهم و میگویم:
«ما نمیتوانیم مشکلات خود را در همان حالت آگاهی که آنها را ایجاد کردیم، حل کنیم.»
اغلب، اشکال یافتن راهحل برای یک مشکل نه به دلیل عدم تفکر مؤثر، بلکه به دلیل توجه نادرست است.
مشکل واقعی چیست؟
مشکل کمبود پول نیست. مشکل حالت احساسی شماست.
ممکن است برخی از عملگرایان با تجربه بلافاصله به من بگویند که این حرفها احمقانه است، اما لطفاً با من همراه باشید.
از این زاویه نگاه کنید. چه چیزی در مورد مشکل مالی دردناک است؟
عامل دردناک رقم موجودی حساب بانکی شما نیست. بلکه احساسات منفی؛ اضطراب، نگرانی، استرس و غیره هستند.
مهم نیست که شما فکر میکنید چه چیزی در جهان اشتباه است، تنها دلیلی که چیزی را به عنوان مشکل تفسیر میکنید این است که احساس بدی دارید. و اکثر ما در دنیای غرب که ادعا میکنیم مشکل مالی داریم، از گرسنگی رنج نمیبریم. معمولاً مسئله این است که سبک زندگی مشابه با دیگران نداریم. ولی دارم از موضوع اصلی دور میشوم.
فقط تصور کنید که به طور کامل از زندگی خود احساس آرامش و خوشحالی کنید، بدون توجه به اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آیا هنوز هم احساس میکنید که مشکل فوری دارید؟
و قبل از اینکه بگویید نه، باید بگویم که بله، شما میتوانید حتی بدون چیزهایی که فکر میکنید به شدت به آنها نیاز دارید، احساس آرامش و خوشحالی کنید.
معکوس این نیز صحیح است. اگر به من باور ندارید، به اطراف نگاه کنید.
بیشتر ما انواع کالاهای مادی و راحتیها را داریم و هنوز هم اضطراب، افسردگی، استرس، خشم و غیره تجربه میکنیم.
سعی کنید متوجه این بشوید:
تمام مشکلات به این برمیگردد که شما از احساس خود راضی نیستید.
پس چه میشود اگر تغییر حالت احساسی شما واقعاً مشکلاتتان را حل کند؟
رویکردی جایگزین برای حل مشکلات
شما از نگرانی زیاد خوشحال نیستید. از احساس بدی که دارید خوشحال نیستید. از تلاش سخت برای حل مشکلات و تمام نشدن آنها خوشحال نیستید.
پس چه میشود اگر به جای تمرکز تمام ظرفیت ذهنی خود بر روی پیدا کردن راهحل و غرق شدن در حالت منفی خود، فقط توقف کنید؟
چه میشود اگر تمام توجه خود را از مشکل بردارید و بر چیزی که باعث میشود احساس خوبی داشته باشید، متمرکز کنید؟
از خودت بپرس اگر مشکل حل شده بود چه احساسی داشتی و سپس همان احساس را تجربه کن.
هر بار که متوجه شدی دوباره به نگرانی برگشتهای، به آن احساس (مثلاً آرامش، شادی، خوشبختی، وفور و غیره) برگرد. شما میتوانید این کار را انجام دهید.
اگر فکر میکنید من دیوانهام که این را پیشنهاد میکنم، به زندگی خود نگاه کنید.
به مشکل فوری زندگی خود نگاه کنید و ببینید که چقدر طول کشیده است که با رویکرد سنتی آن را حل کنید. تمام رنجها و زحماتی که برای فکر کردن به این مشکل در ساعات بیثمر متحمل شدهاید را ببینید.
اگر فکر کردن و نگرانی بیپایان راهحل بود، چرا دو سال پیش راهحل را پیدا نکردید؟
بسیاری از افراد حتی 16 ساعت در روز به نگرانی میپردازند.
آیا این دیوانگی نیست؟
این را به عنوان یک آزمایش تبدیل کنید. به زندگی خود به روش دیگری نزدیک شوید. به جای بازگویی مشکلات خود، اولویت را به احساس خوب در حال حاضر بدهید.
چشمهای خود را ببندید و شناسایی کنید که در این لحظه همه چیز خوب است. هیچ چیزی اشتباه نیست. نیازی به انجام یا تغییر چیزی نیست.
به احساس آرامشی که میتوانید در هر لحظه به آن دست یابید، بازگردید.
این به معنای سرکوب احساسات شما نیست. این چیزی است که احتمالاً بیشتر زندگیتان انجام دادهاید.
احساسات دردناک خود را احساس کنید و به آنها اجازه وجود بدهید، اما وقت خود را صرف توجیه، تشدید و غرق شدن در آنها نکنید. اجازه ندهید بزرگتر از آنچه هستند، به نظر برسند.
نگرانی مانند یک اعتیاد است. بنابراین، اگر برای شما سخت است که فوراً متوقف شوید، به خودتان 15 دقیقه در روز برای نگرانی فعال بدهید.
اما برای بقیه روز، هیچ نگرانیای نباشد. حتی نگران نگرانیهایت هم نباش!
زمانی که احساس کنید تجربه لحظه به لحظه شما بهبود یافته است، با خوشحالی زمان نگرانی خود را به صفر کاهش خواهید داد.
آن را امتحان کنید! بعد از همه، بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیفتد چیست؟
وضعیت خارجی شما همان است اما دیگر احساس بدی ندارید.
به نظر من، این خوب است.
اما فکر و منطق چه میشود؟
تصور نکنید که من میگویم باید از منطق دست بکشید و فکر کردن را متوقف کنید. من شخصاً عاشق فکر کردن هستم و منطق است که تفکر مؤثر را پیش میبرد. مشکل در تفکر نیست.
مشکل در تفکر تکراری و بیفایدهای است که سالها انجام دادهاید. این نوع تفکر، تحت تأثیر هر حال و هوای احساسی که به سراغتان میآید است.
تفکر مؤثر، بدون تأثیر تحریفکننده احساسات انجام میشود. و دلیل اینکه بسیاری از ما با همان مشکلات در طول زندگیمان دست و پنجه نرم میکنیم این است که تمام تفکری که درباره آن مشکلات انجام میدهیم، تحت تأثیر احساسات مرتبط با آن مشکلات است و بنابراین بخشی از مشکل است.
بیایید به صورت منطقی فکر کنیم.
کدام منطقیتر است:
زندگی کردن در نگرانی و اضطراب به امید اینکه مشکلاتتان در نهایت ناپدید شوند تا بتوانید احساس خوبی داشته باشید، و اگر نه، وقت خود را صرف نگرانی کنید و هرگز از آنچه که در حال حاضر دارید لذت نبرید؟
یا
احساس خوب بودن در حال حاضر و سپس زندگی کردن بر اساس آن حالت؟
باز هم، فکر کردن فوقالعاده است. اما همه نوع فکر کردن یکسان نیست.
نگرانی شکلی از فکر کردن هست که بر اساس سناریوهای منفیِ «چه میشود اگر؟» است و جز تخریب سلامتی کاری نمیکند.
به قول ترنس مککنا: «نگرانی مضحک است.»
اما «اقدام» کلید اصلی است، درست است؟
اگر مشکلی دارید و دقیقاً میدانید که چه اقدامی برای حل آن باید انجام دهید، حتماً اقدام کنید.
اما اگر با اطمینان میدانید که چه اقدامی مشکل شما را حل میکند، پس چرا هنوز با آن مشکل دست و پنجه نرم میکنید؟
یک نظر نامحبوب وجود دارد: «اقدام» راهحل نیست.
هیچ میزان از اقدام خارجی نمیتواند ناهماهنگی درونی را جبران کند.
من نمیگویم اقدام نمیتواند مشکلات را حل کند. منظورم این است که اقدام تو را به زندگی بدون نگرانی نمیرساند. شاید شما سخت کار کنید و با وجود تمام ترسها و نگرانیهایتان پول زیادی به دست آورید. اما بعدش چه؟ آیا فکر میکنید ذهن شما به شما اجازه استراحت میدهد؟ قطعاً نه!
حالا وقت دارید تا نگران از دست دادن پول خود، نحوه سرمایهگذاری آن یا محافظت از آن در برابر دولت باشید. شما یک مشکل را حل کردهاید فقط برای اینکه به نوبه خود وارد مشکل بعدی شوید.
اگر عمل راهحل بود، ما باید همه مشکلات را قبلاً حل کرده باشیم. به اطراف نگاه کنید. مردم در حال عجله و تلاش هستند و به نظر نمیرسد که به جایی برسند.
شما همین حالا هم خستهاید، درست است؟ پس چرا راهحل باید این باشد که تلاش خود را بیشتر کنید؟ شاید، راهحل این است که این دیوانگی را برای یک لحظه متوقف کنید و از خود بپرسید که واقعاً چه چیزی میخواهید.
آیا واقعاً میخواهید خوشحال باشید؟
مهم نیست چه میگویید. شما میخواهید خوشحال باشید. تمام.
و همه چیز به این برمیگردد که متوجه شوید خوشحالی یا اکنون است یا هرگز.
یک آزمایش فکری کوچک وجود دارد:
تصور کنید که میتوانید در حال حاضر برای همیشه خوشحال باشید اما هرگز چیزی که فکر میکنید برای خوشحال بودن نیاز دارید را نخواهید گرفت. شما نه قصر، نه قایق تفریحی، نه جزیره، نه معشوق، نه زرافه خانگی، یا هر چیزی که «نیاز» دارید را دریافت نخواهید کرد. اما به طور بیقید و شرط خوشحال خواهید بود.
این آزمایش فکری کوچک ممکن است به شما نشان دهد که شما نمیخواهید صرفاً خوشحال باشید؛ بلکه میخواهید با داشتن آن چیز خاص خوشحال باشید. اما خوشبختی واقعی به هیچ چیز وابسته نیست. همین حالا تصمیم بگیرید. آیا میخواهید با داشتن آن چیزی که فکر میکنید به آن نیاز دارید خوشحال باشید، یا ترجیح میدهید بدون توجه به شرایط خوشحال باشید؟
بیشتر ما فکر میکنیم که نیاز داریم تا همه چیز در مسیر درست قرار گیرد تا خوشحال باشیم. بیشتر ما فکر میکنیم که خوشحالی به همه نوع شرایط خارجی غیرقابل کنترل بستگی دارد. و به همین دلیل است که بسیاری از ما مقدار کمی خوشحالی در زندگیمان داریم.
ما شستوشوی مغزی شدهایم تا باور کنیم که نمیتوانیم خوشحال باشیم مگر اینکه دنیا مطابق خواستههای ما باشد. بسیاری از ما معتقدیم باید با دیگران رنج بکشیم، انگار که این به کسی کمکی میکند. همه اینها را فراموش کنید. خوشحالی شما بزرگترین کمک به جهان است.
براساس تجربه شخصی، میتوانم تأیید کنم که وقتی به این روش به زندگی نزدیک میشوید، بسیاری از مشکلات به روشهایی که نمیتوانید پیشبینی کنید، خود به خود حل میشوند. و اگر هنوز نسبت به آنچه اینجا خواندهاید تردید دارید یا عصبانی هستید، اجازه دهید یک نکته آخر را بگویم.
اینکه باور دارید این راهکار مشکلات شما را حل میکند یا نه، مهم نیست. این صرفاً دعوتی است برای اینکه همین حالا خوشحال باشید و ببینید چه تغییراتی در زندگیتان رخ میدهد.
درباره نویسنده:
لوکا بونیش؛ نویسنده Taoist Online. کسی که در برابر خودتخریبی از سلاح نوشتن استفاده میکند.