جدیدترین مطالب
فصلنامه «گام سوم» شماره ۱
در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آیندهپژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخشها نوشتار، شرح مفصل، گفتوگو و پروندهای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.
صنعت بازی و شمشیر دو لبه هوش مصنوعی
بازیهای ویدیویی با قدرت هوش مصنوعی سریعتر تولید میشوند، اما این موضوع چه تاثیری بر کیفیت بازیها و آینده شغلی هنرمندان و کارگران صنعت بازیسازی دارد؟ این مقاله شما را به عمق این چالش میبرد.
بایدها و نبایدهای اشتغال نوجوانان
اشتغال نوجوانان میتواند فرصتی برای یادگیری مهارتهایی مثل مدیریت زمان یا تقویت اخلاق کاری باشد یا میتواند به کابوسی تبدیل شود. همه آنچه والدین باید بدانند را اینجا بخوانید.
پایان اینفلوئنسرها
در جهانی که اینفلوئنسرها در حال افزایش بیرویه هستند و دامنه توجه انسان کمتر از چند ثانیه شده است، چه اتفاقی برای ارزش واقعی محتوا خواهد افتاد؟ این مقاله به بررسی اشباع شبکههای اجتماعی از اینفلوئنسرها و تأثیر آن بر کیفیت ارتباطات و فرهنگ دیجیتال میپردازد.
نویسنده: دیلان کامبلیک مترجم: آناهیتا پاشاه ۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیکتاتور بودن سخت است!
آیا دیکتاتورها واقعاً قدرتمند هستند یا آنچه میبینیم بلوفی بزرگ است؟ این مقاله با تحلیل آمارها و حقایق جالب توجه، از ضعفهای اساسی دیکتاتوریها پرده برمیدارد. از چالشهای اقتصادی و فساد تا محدودیتهای آموزشی و دیپلماسی ناپایدار.
این مطلب نوشتهای است از دیلان کامبلیک که در تاریخ ۲ اگوست ۲۰۲۴ با عنوان
Being a Dictator is Hard
در وبسایت Medium منتشر شده است. ترجمه این مطلب توسط آناهیتا پاشاه انجام شده و در اختیار خوانندگان گرامی قرار میگیرد.
میگویند ریاستجمهوری ایالات متحده سختترین شغل دنیاست، اما اگر بخواهیم آن را با یک بازی ورق مقایسه کنیم، رئیسجمهور با دست پر از کارتهای شاه، بیبی، سرباز و یکی دو کارت آس بازی میکند. او هرگز کارتهای کمارزش مثل دو نمیکشد و بهندرت کارتهایی مثل هشت یا شش به دستش میرسد. مسائل کشورداری، آموزش، تولید داخلی، فناوری، علم، تنوع، و البته نیروی دریایی برتر جهان (و نباید شاخههای دیگر را فراموش کرد) از جمله مسئولیتهای او هستند. (من نیروی دریایی بازنشستهام، میتوانم این حرف را بزنم و آنها میدانند که بهشان عشق و احترام دارم.) این مسئولیت سنگینی است، اما او با یک دسته کامل کارت بازی میکند.
دیکتاتورها زندگی دشواری دارند. در این عرصه، بازی همواره بر پایه بلوف زدن است. از نظر بهرهوری، نظامهای دیکتاتوری بهجز کشورهای نفتخیز یا چین، بسیار عقبتر از دموکراسیها هستند. اگر تنها به بهرهوری صنعتی نگاه کنیم، چین تنها مورد استثناست، اما همین امر نیز آن را آسیبپذیر کرده است. هر یک از این موارد استثنا به دلایل خاص خودشان وجود دارند.
بیایید سه عدد را مقایسه کنیم: تولید ناخالص داخلی سرانه (GDP)، میانگین دستمزد، و میانه دستمزد.
میانگین درآمد حاصل جمع کل درآمد افراد تقسیم بر جمعیت است. برای مثال، اگر جمعیتی ۱۰۰ نفره داشته باشیم که تنها یک نفر از آنها یک میلیون دلار درآمد داشته باشد و ۹۹ نفر دیگر هیچ درآمدی نداشته باشند، میانگین درآمد همچنان ۱۰ هزار دلار خواهد بود.
میانه درآمد اما درآمدی است که جمعیت را به دو قسمت مساوی تقسیم میکند؛ یعنی اگر درآمد تمام ۱۰۰ نفر به ترتیب مرتب شوند، درآمد نفر پنجاهم میانه درآمد خواهد بود.
از این اعداد نمیتوان مستقیماً تولید ناخالص داخلی یا سرانه آن را فهمید، زیرا تولید ناخالص داخلی شامل مواردی غیر از دستمزد و درآمد است، مانند هزینههای دولتی یا ارزشهای غیرمستقیم ایجادشده.
اگر آمار رسمی GDP این کشورها را بپذیریم، تولید ناخالص داخلی سرانه روسیه ۱۵,۲۷۰ دلار و چین ۱۲,۷۲۰ دلار است. میانگین دستمزد در چین حدود ۵,۱۰۰ دلار در ماه است، درحالیکه میانه آن ۳,۸۵۵ دلار است. مقایسه این دو عدد نشان میدهد که توزیع درآمد در چین نسبتاً برابر است—نه بهترین، اما فاصله زیادی با بدترین ندارد. اعداد سمت راست (میانگین) از اعداد سمت چپ (میانه) بیشترند، اما تفاوت چندان فاحشی ندارند.
در روسیه، میانه درآمد ۳۹۱ دلار و میانگین درآمد ۱,۱۳۰ دلار است. نسبت میانه به میانگین در چین ۰٫۷۵ است، درحالیکه این نسبت در روسیه ۰٫۳۴ است. با درنظرگرفتن تولید ناخالص داخلی سرانه، درمییابیم که میانه درآمد چینیها ۲۰ درصد از سهمشان است، اما میانه درآمد روسها کمتر از ۲ درصد سهمشان را تشکیل میدهد. در مقابل، آمریکاییها تقریباً ۵۰ درصد از سهم خود را دریافت میکنند: ۳۷,۵۸۵ دلار میانه درآمد در مقابل ۷۶,۳۲۹ دلار GDP سرانه.
مقایسه این اعداد بین کشورها دشوار است، زیرا روش جمعآوری دادهها متفاوت است—بیشتر دادهها در آمریکا بهصورت دادههای «خانوار» است نه «شهروندان»، و تفکیک دستمزد از سایر انواع درآمد نیز پیچیدگی بیشتری ایجاد میکند. این موضوع در همه جای دنیا به شکلی تنظیم شده که روایت خاصی را تقویت کند.
چگونه ممکن است کشورها نسبتهای اینچنین متفاوتی از تولید ناخالص داخلی سرانه تا میانه و میانگین درآمد داشته باشند؟ پاسخ واضح است: فساد. این وضعیت پیامد مستقیم اقتصادهای مبتنی بر منابع خام است. بیشتر شغلها در روسیه ارزش چندانی ایجاد نمیکنند و زنجیرههای ارزشافزوده کافی برای افزایش ارزش نیروی کار در سطوح پایینتر وجود ندارد. افزون بر این، مشاغل عمدتاً کممهارت و کمتحصیلات هستند، که باعث میشود جایگزینی کارگران آسان باشد. تشکیل اتحادیههای کارآمد تقریباً غیرممکن است.
بدتر از همه، چین با تصفیه نفت خام روسیه بهجای واردات محصولات پالایششده و خرید شرکتهایی مانند نوریلسک نیکل (و همچنین عملیات آلومینیوم و فولاد)، مشکلات روسیه را عمیقتر کرده و بخش بیشتری از زنجیرههای ارزشافزوده این کشور را از میان برداشته است. این بدان معناست که نیمی از مردم روسیه کمتر از ۳۹۱ دلار در ماه درآمد دارند.
شایسته است به این نکته توجه کنیم که تمام این آمارها از منابع چینی و روسی گرفته شدهاند و شواهدی وجود دارد که نشان میدهد حکومتهای خودکامه ممکن است در ارائه اعداد و ارقام اغراق کنند؛ بنابراین، رقم ۳۹۱ دلار ممکن است همان چیزی باشد که آنها میخواهند ما بشنویم، اما واقعیت میتواند بدتر باشد.
برخلاف دموکراسیها، حکومتهای خودکامه بهندرت منابع ثانویهای دارند که بتوانند آمارهای دولتی را بررسی کنند. روستات (Rosstat) تنها منبع دادههای اقتصادی در روسیه است و تصویری را ارائه میدهد که انتظار داریم ببینیم: تحریمها بیاثرند و روسیه شکوفا است. مقالات آکادمیک اغلب به «بانک جهانی» ارجاع میدهند، اما این به معنای استناد به همان آمارهای روستات است. در واقع، روسیه یک سیاهچاله اطلاعاتی است، بهویژه پس از سال ۲۰۲۲. تقریباً هیچ چیزی گزارش نمیشود و آنچه گزارش میشود، مشکوک و غیرقابل راستیآزمایی است. این لزوماً یک کمپین هماهنگ اطلاعات نادرست نیست؛ بلکه از پایین به بالا، صاحبان کسبوکار به شهرداران دروغ میگویند، شهرداران به فرمانداران، و فرمانداران به کرملین. هیچکس نمیخواهد حامل خبر بد برای پوتین باشد.
روسها علاقه دارند از شاخص برابری قدرت خرید (PPP) برای نشان دادن قدرت اقتصادی خود استفاده کنند، اما PPP شاخص بدی است، زیرا هزینه واقعی کالاهایی که مردم واقعاً میخرند را نشان نمیدهد. بله، میتوانید با ۲۰۰۰ دلار در ماه در روسیه «مثل پادشاه» زندگی کنید؛ البته اگر تعریف شما از پادشاهی، داشتن یک گوشی چینی سهساله، یک ماشین روسی، و مقدار زیادی هویج و کلم باشد.
بی تردید، فقیر بودن در روسیه از فقیر بودن در آمریکا آسانتر است. بیشتر این تسهیل به خاطر مالکیت زمین و خانه است؛ ۹ نفر از هر ۱۰ روس مالک خانه خود هستند. اما زندگی برای طبقه متوسط چگونه است؟ آیفون در روسیه گرانتر از آمریکا است. همینطور خودروهای BMW، کامپیوترها و هر چیزی که ارزش داشتن داشته باشد. اگر کالاهای وارداتی بخرید—که تقریباً همه در روسیه به آن نیاز دارند—شاخص PPP سریعاً بیمعنی میشود. ماشینآلات صنعتی به همان قیمتی هستند که هستند، زیرا همگی وارداتیاند. هر چیزی که در روسیه ارزش خرید داشته باشد، وارداتی است، بهویژه مواد غذایی. پنیر و محصولات گوشتی روسی، به گفته نویسنده، غیرقابل خوردن هستند.
روسیه زمانی توان تولید انبوه داشت، اما هرگز توان تولید باکیفیت را نداشته است.
کشورداری
در دیپلماسی، حکومتهای خودکامه موقعیت ضعیفی دارند—آنها غیرقابلاعتمادند. دیکتاتورها بر اساس اصول مشترک یا فرهنگ مشترک اتحاد ایجاد نمیکنند، برخلاف ناتو که با وجود تغییرات مکرر دولتها در کشورهای عضو، همچنان پایدار است. روابط آنها بر پایه منافع موقتی و اغلب استثماری است و وقتی این منافع تغییر کنند، اتحادها نیز تغییر میکنند.
برای مثال، ترامپ ممکن است خواسته باشد ناتو را از بین ببرد، اما کنگره مانع شد. در مقابل، پوتین که به مهمات کره شمالی نیاز دارد، ناگهان دو دهه مخالفت با کره شمالی و حمایت از تحریمها علیه این کشور را کنار گذاشت و اکنون با آنها متحد شده است. اگر اوضاع تغییر کند، هر یک از طرفین سریعاً مسیر خود را عوض خواهند کرد.
در همین حال، بنیانگذاران ناتو سالهاست که از دنیا رفتهاند، اما میراث آنها همچنان باقی است. الگوی مشابهی را میتوان در بریکس (BRICS) دید، سازمانی ساختگی از کشورهایی که تا حدی به چین وابستهاند و رهبرانشان عاشق صحبت درباره دشمنی با غرب هستند، اما همچنان فرزندان خود را برای تحصیل به غرب میفرستند، کالاهای غربی میخرند، و مانند هند ارتش خود را با فناوری غربی تجهیز میکنند.
نمونه دیگر، جامعه کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) بود— تلاشی ناامیدانه از سوی روسیه برای وانمود کردن اینکه همه کشورهای سابق شوروی، روسیه را تحقیر نمیکنند و نسبت به آن بیاعتمادی کامل ندارند. اما این بیاعتمادی واقعی است و این اتحاد تنها تا زمانی دوام آورد که هیچ جایگزینی وجود نداشت.
در حوزه کشورداری، هیچکس به دیکتاتورها اعتماد ندارد و آنها چیزی ارزشمند به میز مذاکره نمیآورند.
اقتصاد
بیایید ادعای توان بالای روسیه برای جنگ طولانی به دلیل جمعیت زیادش را بررسی کنیم. پیشتر گفته شد که بهرهوری هر کارگر در روسیه کمتر از بهرهوری یک کارگر در لهستان یا پرتلند است. آمریکا در سال ۲۰۲۲، سومین صنعت بزرگ فولاد جهان را داشت و با ۸۲٬۸۰۴ کارگر، ۸۸ میلیون تن فولاد تولید کرد. روسیه با تولید ۷۲ میلیون تن، نزدیک به آمریکا بود اما این مقدار با ۶۶۰٬۰۰۰ نیروی کار به دست آمد. هزینه تولید فولاد در روسیه علیرغم یارانههای سنگین دولتی بیشتر است، کیفیت پایینتری دارد (از نظر تنوع، سازگاری و قابلیت ریختهگری) و همچنین آلایندهترین صنعت فولاد جهان است—البته شاید چین بدتر باشد، اما حکومتهای خودکامه درباره آلودگی هم دروغ میگویند.
آلمان با حدود ۸۰٬۰۰۰ کارگر در صنعت آهن و فولاد، ۳۵ میلیون تن تولید میکند—یعنی نیمی از تولید روسیه با یکهشتم تعداد کارکنان. با در نظر گرفتن کمیت، روسیه برای انجام کاری که یک کارگر غربی در صنعت آهن و فولاد انجام میدهد، به چهار تا هشت کارگر نیاز دارد.
این الگو در بسیاری از صنایع دیگر روسیه نیز دیده میشود. جنگ وضعیت نامناسب لجستیک روسیه را برجسته کرده است. روسیه هنوز از بارگیری پالتمحور استفاده نمیکند و کامیونها و واگنها به همان شیوهای که صد سال پیش کارگران بندر نیویورک انجام میدادند، بهصورت دستی بارگیری میشوند.
۹۰ درصد از ارتشهای غربی به پشتیبانی نیروهای خط مقدم اختصاص دارند، اما این رقم در روسیه حتی بیشتر است. کاری که یک آمریکایی با یک لیفتراک در یک ساعت انجام میدهد، برای دوازده روس به دوازده ساعت زمان نیاز دارد.
راهی خلاصه برای درک این مسئله، بررسی شاخص پیچیدگی اقتصادی است. این شاخص جایگاه روسیه را با مقدار ۰.۴۳ در رتبه ۴۷ نشان میدهد. اوکراین با مقدار ۰.۵۰ در رتبه ۴۴ قرار دارد. آلمان با مقدار ۱.۷۸ در رتبه پنجم، و تایوان، ژاپن، سوئیس و کره جنوبی نیز در میان پنج کشور برتر هستند. آمریکا با مقدار ۱.۴۷ در جایگاه دهم قرار دارد.
این شاخص بهصورت جامع قابلیتهای تولیدی سیستمهای اقتصادی بزرگ را ارزیابی میکند. روسیه مواد را خام صادر و کالاهای ساختهشده وارد میکند— این اختلاف بسیار چشمگیر است. برای مثال، نمودارهای مربوط به آمریکا نشان میدهند که این کشور تقریباً به همان اندازه که وارد میکند، صادر میکند. در سال ۲۰۲۱ که آخرین دادههای دقیق درباره روسیه موجود است، این کشور همچنان به صادرات مواد خام و واردات کالاهای پیشرفته مشغول بود.
اقتصاد روسیه کمفناور و با بهرهوری یکچهارم تا یکهشتم پتانسیل ممکن است. گرچه روسیه در وضعیت کره شمالی یا جمهوری آفریقای مرکزی نیست، اما بهشدت از همسایگان خود عقب مانده است.
این کارت ضعیف دیگری است که نیاز به بلوف زیادی دارد— بیشتر این بلوف ناشی از دههها تولید شوروی است که در انبارها ذخیره یا در میادین رها شده و زنگ زده است.
مسائل داخلی
هر کشور متمدنی نیروی پلیس دارد، اما در دموکراسیهای کارآمد، پلیس بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به موارد حاشیهای میکند— افرادی که از شبکه ایمنی اجتماعی بیرون افتادهاند یا تحت تأثیر یک فرقه افراطی قرار گرفتهاند. اما در یک دیکتاتوری، همه افراد بالقوه رادیکال و تهدیدی برای امنیت هستند. در این شرایط، نیروی پلیس برای حفظ امنیت عمومی وجود ندارد بلکه برای حفظ امنیت رهبران است.
در آمریکا نیز این نگرانی وجود دارد که نیروی پلیس بین حفظ امنیت عمومی و حفاظت از قدرت، در حال نوسان است. با این حال، این وضعیت به هیچ وجه قابل مقایسه با عملکرد پلیس روسیه نیست.
در دیکتاتوریها، پلیس را میتوان با رشوه تطمیع کرد تا از وقوع جرایمی چشمپوشی کنند، مشروط بر اینکه آن جرایم تهدید مستقیمی برای رهبری نداشته باشند. این پدیده کوچک، مثل پرداخت رشوه برای چشمپوشی از جریمه سرعت غیرمجاز، خیلی سریع گسترش پیدا میکند. سپس به رشوه دادن به بازرس بهداشت میرسد—نتیجه؟ شیوع بیماری. یا رشوه دادن به ناظر محیطزیست—نتیجه؟ نابودی زیستبومها. هرگونه تحقیق و بررسی نیز مسدود میشود تا پای خود مکانیزم نظارتی به میان کشیده نشود.
آسیبی که از یک رشوه کوچک ۱۰۰ دلاری به کشور وارد میشود، میتواند به میلیونها دلار برسد. (در روسیه، پلیس را میتوان برای جریمههای رانندگی تنها با ۳ دلار رشوه قانع کرد—این را از تجربه شخصی میگویم.)
آموزش
آموزش نیز یکی از نقاط ضعف دیکتاتورهاست. بنا به آمار رسمی روساستت، روسیه نرخ سواد بسیار بالایی دارد. اما در زمینه دانشآموزی باید تعادل ظریفی برقرار شود. شهروندان باید به همراه تحصیل خود، دوزهای سنگینی از پروپاگاندا دریافت کنند که این امر از وقت اختصاصیافته به دیگر رشتهها میکاهد.
علاوه بر این، شهروندان از یادگیری موضوعاتی که ممکن است با سیاستهای رژیم در تضاد باشد منع میشوند. به همین دلیل، پیشرفت در ریاضیات و فیزیک تحسین میشود، اما مطالعه عمیق علوم سیاسی یا اقتصاد تقریباً غیرممکن است. یادگیری تاریخ و ادبیات تأییدشده مجاز است، اما هر چیزی که رژیم را در نور منفی نشان دهد، ممنوع است.
نتیجهگیری
دیکتاتور بودن دشوار است زیرا انرژی و تلاش زیادی باید صرف حفظ ساختار دیکتاتوری شود؛ انرژیای که در یک جامعه باز و دموکراتیک میتواند صرف اختراع، خلق و آبادانی شود. دیکتاتوری ضعفی است که در ذات خودش نهفته است.
درباره نویسنده:
دیلان کامبلیک؛ تحلیلگر بازنشسته، زبانشناس روسی.