جدیدترین مطالب
فصلنامه «گام سوم» شماره ۱
در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آیندهپژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخشها نوشتار، شرح مفصل، گفتوگو و پروندهای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.
صنعت بازی و شمشیر دو لبه هوش مصنوعی
بازیهای ویدیویی با قدرت هوش مصنوعی سریعتر تولید میشوند، اما این موضوع چه تاثیری بر کیفیت بازیها و آینده شغلی هنرمندان و کارگران صنعت بازیسازی دارد؟ این مقاله شما را به عمق این چالش میبرد.
بایدها و نبایدهای اشتغال نوجوانان
اشتغال نوجوانان میتواند فرصتی برای یادگیری مهارتهایی مثل مدیریت زمان یا تقویت اخلاق کاری باشد یا میتواند به کابوسی تبدیل شود. همه آنچه والدین باید بدانند را اینجا بخوانید.
پایان اینفلوئنسرها
در جهانی که اینفلوئنسرها در حال افزایش بیرویه هستند و دامنه توجه انسان کمتر از چند ثانیه شده است، چه اتفاقی برای ارزش واقعی محتوا خواهد افتاد؟ این مقاله به بررسی اشباع شبکههای اجتماعی از اینفلوئنسرها و تأثیر آن بر کیفیت ارتباطات و فرهنگ دیجیتال میپردازد.
نویسنده: آکوس سگوفی مترجم: نیوشا امیدی ۲۷ تیر ۱۴۰۳
آینده تئوریهای توطئه و پوپولیسم اقلیمی
همان سیاستمداران و کارشناسانی که امروز خود را سرسختترین انکارکنندگان تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیتهای بشر جا میزنند، ممکن است در آیندهی نزدیک به نظریهپردازان پوپولیسم اقلیمی بدل شوند.
این مطلب نوشتهای است از آکوس سگوفی که در تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۲۴ با عنوان
Beware climate populism
در وبسایت aeon منتشر شده است. ترجمه این مطلب توسط نیوشا امیدی انجام شده و در اختیار خوانندگان گرامی قرار میگیرد.
بحران آب و هوا، بستر ظهور پوپولیسم اقلیمی
هر سال که میگذرد، بحران آب و هوا وخیمتر میشود و به نقطهای نزدیک میشویم که دیگر نادیده گرفتن یا انکار وجود آن ممکن نخواهد بود. سطح آب دریاها بالا میرود، شرایط آب و هوایی به شدت افراطی میشود و بین خشکسالی و سیلاب در نوسان است. تلفات انبوه محصولات کشاورزی، دسترسی به کالاها کاهش و قیمتها در بسیاری از نقاط افزایش میدهد. در جایی از همین مسیر بیداری جمعی، میتوانیم ظهور سریع بازیگران سیاسی را پیشبینی کنیم که به جای ارائه راهحل، بیشتر به دنبال مقصر دانستن دیگران برای این وضعیت اضطراری آب و هوایی هستند. این مقصران میتوانند مهاجران، یهودیان، اقلیتهای منفور، دشمنان قدیمی؛ مظنونین همیشگی یا اهداف جدیدی باشند که هنوز ظهور نکردهاند.
حتی در حال حاضر، نشانههای اولیهی تغییر رویکرد از انکار به سرزنش، در پدیدهای که میتوان آن را «عوامگرایی اقلیمی» نامید، قابل مشاهده است. این رویکرد به مشکل و سیاستِ پیرامون آن، با شعار پیش میرود، اما بدون راهحل، سرزنش میکند ولی مسئولیتی نمیپذیرد؛ و در واقع، تبارِ مستقیمی از عوامگراییهایی است که امروز میشناسیم. پیشبینیِ حتی دقیقتری هم میتوان کرد: عوامگرایان اقلیمیِ آیندهی نزدیک، ممکن است همان سیاستمداران و کارشناسانی باشند که امروز خود را سرسختترین انکارکنندگانِ تغییراتِ اقلیمیِ ناشی از فعالیتهای بشر جا میزنند.
نظریههای توطئه مرتبط با آب و هوا چیز جدیدی نیستند. در واقع، تاریخ بشر پر از نمونههایی است که مردم به پدیدههای آب و هوایی، عاملیت و ارادهی هوشمندانه نسبت میدادند. خدایان و انواع موجودات فراطبیعی وجود داشتند که در برههای از زمان، مسئول شرایط آب و هوایی دراماتیک تصور میشدند. این فهرست طولانی است: زئوس، خدای یونانی رعد و برق ـ کوکولکان، مار پرِ بالدار خدای باد مایاها ـ رائیجین، خدای تندر ژاپنی نمونههایی از این موجودات هستند. بسیاری از خدایان مصری، به خصوص خدایان اولیه، با شرایط آب و هوایی ارتباط داشتند و برای به ارمغان آوردن محصول فراوان پرستش میشدند.
میتوان ادعا کرد که انسانها مدتی است که این شخصیتها را پشت سر گذاشتهاند. افراد «مدرن» به جای توسل به دعا برای بارش باران، به پیشبینیهای هواشناسی تکیه میکنند و به جای قربانی کردن حیوانات، از سیستمهای دستکاری آب و هوا استفاده میکنند.
علاوه بر این، باور به خدایانی که کنترلکننده آب و هوا هستند را نمیتوان به طور کامل در زمره نظریههای توطئه طبقهبندی کرد.
با وجود پیشرفتهای شگفتانگیز در فنآوری، تمایل ذاتی ذهن ما برای نسبت دادن اراده و قصد به رویدادهای دراماتیک، همچنان پایدار است. در مواجهه با سختیها، واکنش جوامع انسانی، به ویژه در قلمرو سیاست، قابل پیشبینی است.
پس از آتشسوزیهای ویرانگر مائوئی، هاوایی در سال ۲۰۲۳، سیل عظیمی از نظریههای توطئه و اطلاعات غلط به راه افتاد. این تئوریها از بهکارگیری سامانههای دستکاری آب و هوا تا لیزرهای فضایی را در بر میگرفت؛ فهرست عجیب و غریب و نسبتاً طولانی است. یکی از روایتهای تکراری که توسط دهها خبرگزاری معتبر رد شد، این بود که از سامانههای دستکاری آب و هوا بمنظور مجبور کردن مردم برای رفتن به «شهرهای هوشمند» استفاده میشود، شهرهایی که همهچیز در آنها با انرژی خورشیدی کار میکند، همه گیاهخوار هستند و حاکمیت به هوش مصنوعی واگذار شده است (البته، کجا ثبتنام کنم؟). عدهای دیگر به استفاده از فناوری فضایی نظامی مبهمی اشاره کردند که توسط «نخبه جهانی» (یعنی یهودیان) ساخته و مستقر شده تا به صورت مصنوعی بلایای طبیعی ایجاد کند. در واقع، به نظر میرسد که برخی افراد به همان اندازه که اجداد ما هزاران سال پیش به تغییرات آب و هوایی و بلایای طبیعی، عاملیت و هدفمندی نسبت میدادند، همچنان چنین گرایشی دارند.
در مجموع، نظریههای توطئه به دنبال بلایای جوی تابستان، به همان اندازه طبیعی بودند که رویش قارچهای جدید. و همانند قارچها، این روایتها به هم مرتبط هستند. منطق درونی آنها از بسیاری جهات بیربط است. اما به نظر میرسد در مورد وجود نیتهای شوم انسانی پشت اتفاقات بد، با هم توافق دارند. جای تعجب نیست که در تفسیری توطئهآمیز، هر فاجعهای مستقیماً توسط بازیگران قدرتمند و مرموز به وجود آمده است. میتوان ادعا کرد که شواهد زیادی مبنی بر باور گسترده به این تئوریها وجود ندارد. نظریهپردازان توطئه اغلب در رسانههای اجتماعی بسیار پر سر و صدا و برجسته هستند، اما این به معنای تعداد زیاد آنها نیست. به گفته جامعهشناس کریس بیل، رسانههای اجتماعی بیشتر شبیه یک منشور عمل میکنند که به افراطگرایان جویای شهرت قدرت میدهند. به عبارت دیگر، این شبکهها نظرات حاشیهای را بزرگنمایی میکنند و باعث میشوند بیش از آنچه هستند برجسته به نظر برسند. در واقع، ممکن است این تئوریها در آینده نزدیک برجسته شوند.
نظریههای توطئه مرتبط با آب و هوا چیزی ارزشمند را به مردم ارائه میدهند: احساس کنترل و توجیهی برای تغییر ندادن سبک زندگی در مواجهه با گرم شدن کره زمین.
«اگر نتیجهای واقعا بد باشد، مردم ترجیح میدهند فکر کنند حتما تقصیر کسی بوده است.»
همانطور که تکاملگرای فرهنگی، اولیور مورین، در سال ۲۰۱۵ اشاره کرد، یکی از بهترین پیشبینیکنندگان موفقیت مخاطبان داستانها این است که آنها قبلاً با موفقیت در گذشته گسترش یافتهاند. روایتهای قدیمی برای مطابقت با الزامات محیطهای تاریخی معاصر بهروزرسانی میشوند.
همان ویژگیهای مشترک در توهمپندارهها (نظریههای توطئه) - مانند گروه بیرونی قدرتمند و بدخواه، اعمال عمدی ناشایست، توطئهچینی پنهانی و بیاعتمادی عمیق به منابع رسمی اطلاعات - هزاران سال است که عناصر جذابی در داستانها بودهاند. موضوعات تغییر میکنند و به احتمال زیاد این بار تمرکز بر بحران آبوهوا خواهد بود؛ اما بیشک تمامی این ویژگیها در توهمپندارههای آینده نیز دوباره پدیدار خواهند شد.
در زمینهی نظریههای توطئه، پژوهشهای علمی مملو از توضیحات رقابتی دربارهی دلایل رونق این نظریهها در میان ماست. اصل محوری که در اینجا به آن اشاره میشود، «عاملیت» است که با ایدههای مایکل شرمر، مورخ علم، همخوانی دارد. شرمر به طور گسترده در مورد نظریههای توطئه در علم و سایر زمینهها نوشته است.
حادثهی مائویی را در نظر بگیرید، جایی که مردم الگوهایی را در دادههای نویزدار پیدا کردند و عاملیت و عمد را به این الگوها نسبت دادند. تمایل به یافتن معنا در نویز تصادفی، هنگامی که به اطلاعات مربوط به رویدادهای بد میرسد، حتی بیشتر هم میشود. اگر زبان علمی را کنار بگذاریم، این مشاهده به سادگی بیان میکند که اگر نتیجهای واقعاً بد باشد، مردم ترجیح میدهند فکر کنند تقصیر شخص یا گروهی بوده است.
اگر تغییرات آب و هوایی به آرامی سیاره را به یک اجاق داغ تبدیل میکند، پس این اتفاق باید نتیجه سوء نیت عمدی دشمنان ما باشد. اگر در دنیا هیچ تصادفی وجود ندارد، پس همه چیز، از جمله رویدادهای فاجعهبار، قابل کنترل است.
فقط به قدرت و مهارت بستگی دارد. این فرضیه با این یافته تقویت میشود که انسانها به طور کلی تحمل ابهام و عدم قطعیت را دشوار میدانند. تفکر توطئهآمیز در انتهای افراطی طیف تفکر عِلی در مورد جهان قرار دارد. در انتهای دیگر این طیف، افرادی قرار دارند که به طور مداوم بر این باورند که همه چیز تصادفی است و هیچ چیز را نمیتوان از طریق اقدامات عمدی کنترل کرد. همانطور که تفکر توطئهآمیز در نگاه اول ناسازگار به نظر میرسد، این افراط دیگر منجر به «درماندگی آموختهشده» میشود، وضعیتی که در آن فرد به دلیل شکستهای گذشته، انگیزهی تلاش کردن را از دست میدهد. مارتین سلیگمن، روانشناس، این گرایش ذهنی افسردهکننده را «درماندگی آموختهشده» نامید. نظریههای توطئه به این دلیل جذابیت دارند که حداقل در ظاهر، قول میدهند که ابهام و تصادف را به طور کامل از تفسیر رویدادها ریشهکن کنند. آنها با کنترلشده جلوه دادن همه چیز، باعث میشوند همه چیز قابل کنترل به نظر برسد.
نظریههای توطئه فراتر از توضیحاتی سرگرمکننده یا جذاب نیستند که به طور اتفاقی در فضا مطرح میشوند. این نظریهها میتوانند هستهی شکلگیری گروههای اجتماعی به هم پیوسته باشند. در این گروهها، اعضا به طور فعال برای خود معنا و اهدافی میسازند و روایتهای توطئهآمیز، نقشی محوری ایفا میکنند. اعضای این جوامع با تشویق، پاداش و توجه به یکدیگر، حس همبستگی را تقویت میکنند. نمونهی بارز این موضوع، جنبش فرا-توطئه QAnon است. در این جنبش، اعضا با باور به نجات کودکان ربودهشده، در یک «شکار گنج توطئهآمیز» مشترک شرکت میکنند. با نگاهی به دوران همهگیری کووید-۱۹، شاهد افزایش چشمگیر تعداد اعضای «کیو-انون» هستیم. برخی بر این باورند که قرنطینه و انزوای اجتماعی ناشی از آن، حداقل بخشی از این رشد را به دنبال داشته است.
همانطور که فیلسوف دن ویلیامز اشاره کرد، باور به نظریههای توطئه [یا هر باور سوالبرانگیز دیگری] گاهی اوقات میتواند از نظر اجتماعی تطبیقپذیر باشد، به این معنا که به فرد باورمندی اجازه میدهد تا در فعالیتهای گروهی لذتبخش شرکت کرده و در نتیجه از درد تنهایی و طرد شدن اجتناب کند. نشان دادن انطباق عمومی با باورهای گروهی، یک نیاز استاندارد برای تعلق داشتن و نشانهای از وفاداری است. در حالی که انطباق دقیقاً به معنای باور واقعی نیست، اما عقیده ممکن است با قرار گرفتن مکرر در معرض باورها، به مرور زمان تغییر کند. پایبندی به روایتهای گروهی همچنین به سرمایهگذاریهای عاطفی و اجتماعی در یک جامعه، مانند دوستیها و روابط عاشقانه بستگی دارد. نباید تعجب کرد که بین تفکر توطئهآمیز و باورهای مذهبی شباهتهایی وجود داشته باشد.
ترویج نظریههای توطئه نه تنها به فرد باورمندی احساس تعلق میدهد، بلکه برای فردی که این تئوریها را مطرح میکند نیز سودمند است. البته بدیهیترین مزیت، پول است. نظریهپردازان توطئه در یوتیوب ممکن است از طریق تبلیغات یا فروش کالا درآمد کسب کنند. شناختهشدهترین نمونهی این موضوع، وبسایت Infowars الکس جونز است که در یک دورهی سه ساله، با فروش مکملهای غذایی و تجهیزات آمادگی برای افرادی که متقاعد شده بودند جامعه در حال فروپاشی است، حدود ۱۶۵ میلیون دلار درآمد کسب کرد.
علاوه بر مزایای مالی، مزایای غیرمالی دیگری نیز برای افراد ارتباطگر وجود دارد. طبق یک مطالعه تجربی که توسط پاسکال بویر و نورا پارن انجام شده، فردی که پیامآور خبرهای بد است، اغلب باصلاحیتتر تلقی میشود. به راحتی میتوان درک کرد که چگونه افراد ارتباطگر، با القای این حس که دارای «دانش پنهان» یا «اطلاعات داخلی» هستند [مانند مقام دولتی ناشناس “Q” در کیو-انون، که ادعا میکند مجوز دسترسی “Q” به اطلاعات طبقهبندیشده را دارد] میتوانند به راحتی اعتبار خود را به عنوان متخصص در مخاطبانی که تشنهی توضیح هستند، بالا ببرند. بر اساس شرایط خاص، ایجاد چنین شهرتی ممکن است در سیاست نیز نتیجهبخش باشد: تحت شرایط خاص، ایجاد این نوع شهرت ممکن است در سیاست نیز سودمند باشد: مثلا افرادی که مانند «چوپان دروغگو» فریاد «گرگ آمد» سر میدهند، گاهی به عنوان شهردار شهر انتخاب میشوند و به میزان کمتری، پیروان آنها نیز از همین مزیت بهرهمند میشوند. آنها با در اختیار داشتن «اطلاعات داخلی» ممکن است نسبت به «گوسفندان»، کسانی که به ایدههایشان اعتقادی ندارند، احساس برتری کرده و رفتاری مغرورانه داشته باشند. جای تعجب نیست که کاربرانی که عقاید بسیار حاشیهای دارند، در شبکههای اجتماعی فعالتر هستند: آنها از این پلتفرمها برای محافظت از هویت خود و تبلیغ عقایدشان استفاده میکنند.
در خشکسالی سال ۲۰۲۲، مالکان زمین متقاعد شدند که «سیستم» مسئول عدم بارش باران است.
با توجه به تمام این موارد، زمانی که بدترین فاجعه زیستمحیطی کره زمین به یک واقعیت انکارناپذیر تبدیل شود، زمانی که ویرانگرترین تأثیرات تغییرات اقلیمی آشکار شوند، چه انتظاری باید داشته باشیم؟ فراتر از مائویی، ما شاهد ظهور تئوریها هستیم.
مثال مورد علاقه من که کمتر به آن پرداخته شده، مربوط به مجارستان است. این کشور کوچک اروپای مرکزی و شرقی در تابستان ۲۰۲۲ شاهد خشکسالیهای بیسابقهای بود. در بیش از ۱.۳ میلیون هکتار [معادل یک سوم زمینهای قابل کشت] محصولات کشاورزی نابود شدند. مجارستان مجبور به واردات حجم عظیمی از ذرت شد که در تاریخ مدرن این کشور بیسابقه بود.
چند سال قبل، مجارستان برای مدیریت تگرگ و محافظت از محصولات کشاورزی در برابر تگرگ، یک سیستم کنترل آب و هوا به نام عامیانه «یِگِر» راهاندازی کرده بود. این سیستم از حدود ۱۰۰۰ ژنراتور زمینی تشکیل شده است که با انتشار ید نقرهای در لایههای پایین جو، از تشکیل تکههای بزرگ یخ در ابرها جلوگیری میکند. با تشدید خشکسالی تاریخی سال ۲۰۲۲ در هر هفته، تعدادی از زمینداران به این باور رسیدند که این سیستم و اپراتورهای آن مقصر عدم بارش باران هستند. بر اساس تئوریهای توطئه دو سناریو شکل گرفت: یا ژنراتورها ابرها را به دو نیم «تقسیم» میکردند و از تبدیل آنها به ابرهای بارانزای مناسب جلوگیری میکردند یا باعث میشدند باران زودتر ببارد و آب هرگز به محصولات کشاورزی نرسد.
ناسازگاری منطقی این دو توضیح چندان عجیب نیست. تئوریهای توطئه، حتی اگر در مورد موضوع یکسانی باشند، اغلب در مورد «چگونگی» با هم اختلاف نظر دارند. نکته مهم این است که آنها در مورد «چرا» اتفاق نظر دارند. و پاسخ به این سوال، بدیهی است: بدلیل اینکه فردی قدرتمند عمداً باعث اتفاق بدی شده است. با باور به این موضوع، ناگهان یک فاجعه زیست محیطی، قابل کنترل میشود. میتوان فرد خاطی را متوقف کرد. خشکسالی را میتوان پایان داد.
روایت یِگِر به سرعت با تئوریهای توطئه دیگر، از جمله تئوری توطئه هارپ که از خارج کشور مطرح شد، گره خورد. HAARP مخفف برنامه تحقیقات فعال شفق قطبی با فرکانس بالا است. ابتکاری از دانشگاه آلاسکا که هدف آن مطالعه یونوسفر بود. [بخشی از جو که در آن نورهای شمالی قابل مشاهده هستند] دانشمندان شاغل در HAARP در دهه ۱۹۹۰ هرگز انتظار نداشتند که برخی افراد، از جمله سیاستمداران بانفوذ، شایعهای را در مورد نخبگان جهانی (که باز هم یهودیان را هدف قرار میداد) و تصمیم آنها برای کنترل جمعیت کرهی زمین از طریق سیستم HAARP و گرسنگی دادن همه مردم، مطرح کنند.
در سال ۲۰۲۲، برخی افراد تصور میکردند که نیروهای مشابه یا یکسانی در حال بازی هستند. و با وجود تلاشها برای افشای این تئوری توطئه از طریق میزگردهای سازماندهیشده با کشاورزان و علیرغم بررسیهای متعدد صحتسنجی که در بخشهای مختلف رسانه منتشر شد، سیستم یِگِر مجارستان تا حدودی غیرفعال شد. اپراتورها تهدید به مرگ شدند. اعضای اتاق کشاورزی مجارستان (NAK) متهم به همکاری با CIA شدند. رئیس NAK در مصاحبهای ادعا کرد که کشاورزان ناامید نزدیک بود کارگر یِگِر را با طناب به دار بیاویزند.
فراخوان HAARP به جنبهی جالب دیگری از تئوریهای توطئه اشاره میکند: اینکه این تئوریها بیشتر سوال ایجاد میکنند تا پاسخ. چرا اپراتورهای سیستم یِگِر میخواستند در کشور خودشان خشکسالی ایجاد کنند؟ برای توضیح انگیزههای عاملان این فاجعه، روایتهای توطئه دیگری نیز وارد ماجرا میشوند، همانطور که در بسیاری از موارد غرب دیده میشود، مانند توطئه کنترل جهان توسط یهودیان. فردی که درگیر یک تئوری توطئه میشود، به دلیل سوالات بیپاسخ فراوان، تمایل پیدا میکند تا در تئوریهای توطئه بیشتری غرق شود. این، آغاز یک سقوط عمیق به دنیای توهم است.
آموختن این نوع خاص از تفکر عِلی، ممکن است بر تفسیر رویدادهای دیگر تأثیر بگذارد، تا جایی که تمام اطلاعات اجتماعی از دنیای خارج در توطئههای ترسناک سازماندهی شود. علم روانشناسی کشف کرده است که یکی از بهترین پیشبینیکنندههای اعتقاد فرد به هر تئوری توطئه خاص این است که او قبلاً به تئوری دیگری اعتقاد داشته باشد.
تا به حال، استفاده از تئوریهای توطئه برای توضیح آب و هوا پدیدهای حاشیهای باقی مانده است. اما در آینده، با افزایش اختلالات ناشی از تغییرات آب و هوایی، ممکن است شاهد ظهور یک جنبش سیاسی فراگیرتر و قابل تعریف باشید، جنبشی که در آن سیاستمداران و به اصطلاح کارشناسان، نگرانیها درباره بحران آب و هوایی را برای منافع سیاسی و اقتصادی به کار گیرند.
اقلیمگرایی پوپولیستی؛ رویکردی سیاسی که تصور میشود با موج تئوریهای توطئه مرتبط با اقلیم به قدرت میرسد، ویژگیهای مشترکی با پوپولیسمی دارد که امروزه توسط محققان مورد مطالعه قرار میگیرد. همانند سایر پوپولیسمها، نمیتوان انتظار داشت که اقلیمگرایی پوپولیستی به یک ایدئولوژی یا جهانبینی منسجم تبدیل شود، به جز تمایل همیشگی این جریانها برای قرار دادن «مردم» در برابر «نخبگان» بدخواه.
هدف یک پوپولیست اقلیمی، به دست آوردن قدرت در انتخابات دموکراتیک با بازی کردن روی نگرانیهای مردم در مورد تغییرات سریع محیط زیست طبیعی و همچنین تغییر سبک زندگی آنها است. پوپولیست اقلیمی به این هدف بدون ارائه دو عنصر ضروری که هر جنبش سیاسی خوب با تمرکز بر اقلیم باید داشته باشد، دست مییابد: راهحلهای بلندمدت و پذیرش مسئولیت.
در عوض، آنچه یک پوپولیست اقلیمی به دنبال آن است، توجیه رایدهندگان است تا آنها احساس فشار برای تغییر سبک زندگی و انتخابهای مصرفی خود نداشته باشند.
تئوریهای توطئه آینده مطمئناً از دو پیشرفت اخیر استفاده خواهند کرد: هوش مصنوعی و گیمیفیکشن. مدلهای زبان بزرگ (LLM) که فاقد آموزش همسو با اخلاق هستند، میتوانند برای تولید تئوریهای توطئه و جعل شواهد به کار گرفته شوند. سایر سیستمهای هوش مصنوعی قادر به ایجاد شخصیتهای آنلاین جعلی و باورپذیری هستند که تلاش میکنند برای روایتهای غلط نوشته شده توسط LLMها، حس حمایت عمومی جعلی ایجاد کنند.
در واقع، خطرناکترین ویژگیِ جنبش کیو-آنون، آمیخته شدن تئوریهای توطئه با گیمیفیکشن بود. افراد بالقوه باورپذیر دیگر صرفاً مصرفکنندگان روایتها نیستند. به آنها فرصتی داده میشود تا به طور فعال، ساختار روایت را شبیه به یک بازی واقعیت جایگزین (ARG) شکل دهند. بازیهای واقعیت جایگزین، روایتهای چندرسانهای هستند که در آنها بازیکنان به طور مشترک و با استفاده از سرنخهایی که نویسندگان بازی (گاهی اوقات به آنها گرداننده عروسکها گفته میشود) نوشتهاند، برای توسعه یک خط داستانی جذاب تلاش میکنند مشکلات را حل نمایند. همانطور که جین مکگونیگال، متخصص بازیهای واقعیت جایگزین توضیح میدهد، این بازیها به دلیل افزایش تعامل شناخته شدهاند و گاهی اوقات باعث نوعی اعتیاد میشوند که در آن بازیکنان تمایل دارند زندگی واقعی را با بازی ادغام کنند. گیمیفیکیشن، تئوریهای توطئه را به تجربهای فراگیرتر و شبیه به بازیهای ویدیویی تبدیل میکند، تجربهای که در آن بازی پتانسیل خروج از دنیای دیجیتال به دنیای واقعی را دارد.
نیروهای سیاسی که سرسختترین انکارکنندگان تغییرات آب و هوایی هستند، پوپولیستهای اقلیمی فردا خواهند بود.
در مورد کیو-آنون، بازی به صورت آنلاین آغاز شد، جایی که بازیکنان با پیامهای رمزآلودی به نام «قطرههای کیو» از منبع ناشناس کیو مواجه میشدند و آنها را با دوستان همفکر تفسیر میکردند. برخی افراد مقالات و حتی کتابهایی برای رمزگشایی پیامهای کیو نوشتهاند و یک کشف گنج تعاملی به راه انداختهاند که به اندازه ایندیانا جونز هیجانانگیز است.
نظریههای توطئه تنها یکی از ابزارهای موجود در جعبه ابزار زشت و کوچک پوپولیستهای اقلیمی خواهد بود. کلیشههای سنتی و ماهیتگرا ممکن است خواستار «حفاظت از شیوههای زندگی باستانی ما» و «پایبندی به میراث پدران ما» باشند؛ با فراموشی راحت این نکته که بخشی از میراث پدران ما باعث ایجاد تغییرات آب و هوایی شده است.
پوپولیستها اغلب قادر به ایجاد اتحادهای بلندمدت با یکدیگر نیستند، اما استثناهایی هم وجود خواهد داشت. یک حوزه احتمالی برای همکاری، اقدامات طردکننده علیه پناهندگان آب و هوایی است. در این مورد، پوپولیستهای اقلیمی ناگهان منافع مشترک خود را کشف کرده و آنها را به عنوان هویتهای جمعی به نمایش میگذارند.
رئیس جمهور سابق برزیل، جیر بولسونارو، به دلیل سخنانش درباره مقصر دانستن بومیان برای آتشسوزیهای ناشی از جنگل زدایی در آمازون و انکار علنی تغییر اقلیم، به عنوان پیشگام پوپولیسم اقلیمی شناخته میشود، اگرچه بعید است او این اعتبار را به درستی بپذیرد. بولسونارو در سخنرانی که به صورت مجازی برای مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۲۰ ارائه کرد، قبایل بومی را عامل آتشسوزیهای فاجعه بار در جنگلهای بارانی آمازون معرفی نمود.
کارشناسان ادعاهای او را رد کرده و اشاره میکنند که عامل اصلی آتشسوزیها، جنگلزدایی است؛ نتیجه مستقیم سیاستهای زیست محیطی بولسونارو که باعث جری شدن سوداگران زمین برای قطع و سوزاندن مناطق وسیعی از جنگلها شده است. بولسونارو در پاسخ با ذکر جزئیات مشکوکی مانند اینکه آتشسوزیها همیشه در یک طرف خاص از جنگل رخ میدهد، جایی که «کشاورزان و سرخپوستان مزارع خود را میسوزانند»، سعی در منحرف کردن افکار عمومی دارد. فواید روایت او کاملا آشکار است.
بجای اینکه کار سخت [تغییر اقتصاد] را انجام دهند، این روایت هم آن را توجیه میکند و هم تبعیض علیه اقلیتها را. این روایت مسئولیت را از بین میبرد و هدفی را مشخص میکند. این روایت به شکل یک نظریه توطئه درمیآید: گروهی نادان از بیرون که میراث ملی زیبای ما را نابود میکنند.
به راحتی میتوان دید که ساختار روایی نظریههای توطئه چقدر میتواند شبیه هم باشد. اما من پیشبینی میکنم که حتی منابع این تئوریها هم یکسان باقی بمانند. نیروهای سیاسی که در حال حاضر سرسختانهترین منکرانِ تغییر اقلیم ناشی از فعالیتهای بشر هستند، به پوپولیستهای آبوهوایی فردا تبدیل خواهند شد.
در نگاه اول، این ممکن است متناقض به نظر برسد. چطور یک نیروی سیاسی یا بازیگری که ادعا میکرد بحران اقلیم وجود ندارد، فردای آن روز میتواند داستانی بسازد که یهودیان باعث بحران اقلیم شدهاند؟ این کمی زیادی ضدآرمانشهری و شبیه رمان 1984 به نظر میرسد. مطمئناً، رأیدهندگان در جوامع دموکراتیکِ کارآمد میتوانند این تناقض را در ادعاهای ناسازگار تشخیص دهند. آنها نگرانیهای خود را ابراز میکنند و اگر این تناقضات برطرف نشوند، حمایت خود را پس خواهند گرفت.
متاسفانه، این همیشه تجربهی ما با پیامهای سیاسی افراطی نیست. برای باورمندان نگران نظریههای توطئه، تعلق گروهی ممکن است از انسجام روایت مهمتر باشد. همچنین ممکن است ناسازگاریهای منطقی اصلاً درک نشود. این به این دلیل نیست که طرفداران نظریههای توطئه احمق، بیسواد یا فاقد تفکر منطقی هستند. بلکه به این دلیل است که روایت هنوز شامل انگیزههای کلیدی است؛ از گروه بیرونی منفور گرفته تا نیت بدخواهانه و سایر موارد.
داستان همچنان همان مزایای روانشناختی (و مادی) را ارائه میدهد. از دیدگاه باورمندان، اتفاقی که میافتد این است که آنها تصویر «کاملتری» از «حقیقت» را «کشف» میکنند. این «حقیقت» جدید، جای تعجب ندارد، همچنان با جهانبینیای مطابقت دارد که با توطئهچینی گروههای بیرونی برای نابودی فرهنگ سنتی مشخص میشود. ممکن است عجیب به نظر برسد، اما ارتباطدهندگانِ توطئه میتوانند حتی با استفاده از روایتهای توطئهآمیز، شهرت خود را افزایش دهند، حتی اگر توطئهای که دیروز طرفداری میکردند از نظر منطقی با آنچه امروز میگویند در تناقض باشد.
با تعمیم دادنِ دانشِ خود در موردِ تئوریهای توطئه به پیشبینیهای مربوط به بحرانِ آبوهوا، تصویری عجیب با طنزی انسانیِ آشکار شروع به شکلگیری میکند. در موردِ تغییرِ اقلیمِ ناشی از فعالیتهای بشر، یک عامل واقعی پشت اتفاقات فاجعهآمیز وجود دارد: ما. این موضوع بسیار غیرعادی است. برای یکبار، کسی مستقیماً مسئول است. نباید به دنبال دشمنانی بگردیم که انگشت اتهام را به سویشان دراز کنیم. و شاید ما به اندازهی عاملین قدرتمندِ تصورِ توطئهپردازان بدخواه نباشیم. اکثر ما بیشتر نادان هستیم تا بدذات؛ هرچند نادانی، کوتاهفکری و بیتحرکی ما را میتوان نوعی بدذاتی دانست، همانطور که فیلسوفِ اخلاق، «پیتر سِـنگِر» در مقالهی تأثیرگذار خود با عنوان «قحطی، ثروت و اخلاق» (۱۹۷۲) استدلال کرده است.
نگاه کردن به آینه و دیدن خودمان، کار سختی است. نه تنها به دلیل ناراحتیای که ممکن است از دیدن خودمان احساس کنیم، بلکه به دلیل انتظاراتی که هنگام نگاه کردن به خود در نظر میگیریم.
یک کمپین سیاسی را تصور کنید که تمرکزش بر این است که به طور شخصی باید زندگی خود را سختتر کنیم تا جمع کل ناراحتی که تمام بشریت تجربه میکند، کاهش یابد. این شعاری است که حتی برای محبوبترین نامزد هم باعث پایان کار سیاسیاش میشود. مسئولیت جمعی در سیاست به سختی قابل فروش است. سرزنش گروهی دیگر برای ویرانی بسیار آسانتر است و ممکن است منجر به منافع کوتاهمدت [و فاجعهی بلندمدت] شود. این میتواند به ما، شهروندان، اجازه دهد که مسئولیت نپذیریم، به همان کاری که تا به حال انجام میدادیم ادامه دهیم. این به ما اجازه میدهد بگوییم: دیگران باید تغییر کنند، ولی ما قطعاً نیازی به تغییر نداریم. این جذابیت اصلی پوپولیسم آبوهوایی خواهد بود. این آیندهی تئوریهای توطئه است.
درباره نویسنده:
آکوس سگوفی؛ دانشجوی دکترا در گروه علوم شناختی در دانشگاه اروپای مرکزی در وین، اتریش است.