سه هزار
Advertisement
جدیدترین مطالب
Article Image
فصلنامه «گام سوم» شماره ۱

در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آینده‌پژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخش‌ها نوشتار، شرح مفصل، گفت‌وگو و پرونده‌ای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.

Article Image
کاهش هدررفت غذا با اپلیکیشن موبایلی

اگرچه این اپلیکیشن غذای باقی‌مانده‌ی رستوران‌ها را ارزان در اختیار کاربران قرار می‌دهد، اما همچنان ابهاماتی درباره‌ی میزان واقعی کاهش هدررفت و استفاده‌ی تجاری برخی کسب‌وکارها از این سیستم وجود دارد.

Article Image
چالش‌های مدیریت تیم کاری با اعضایی از نسل Z

رهبری موفق تنها به ارائه عالی بستگی ندارد؛ حمایت تیمی و مسئولیت‌پذیری نیز مهم است. در بحبوحه آماده‌سازی برای جلسه‌ای مهم، مخالفت یکی از اعضای تیم می‌تواند تنش ایجاد کند. شد. آیا انگیزه‌های فردی فراتر از مسئولیت‌های کاری هستند؟

Article Image
معلمان باید پتانسیل ChatGPT را بررسی کنند

بسیاری از دانش‌آموزان اکنون از چت‌بات‌های هوش مصنوعی برای انجام تکالیف خود استفاده می‌کنند. معلمان باید نحوه گنجاندن این ابزارها در فرآیند تدریس و یادگیری را مطالعه کنند و در عین حال، خطرات آن را به حداقل برسانند.

...

نویسنده: جوآن وستنبرگ        مترجم: مرجان بختیاری        ۱۵ دی ۱۴۰۳

مرگ تفکر انتقادی؛ تهدیدی بزرگ‌تر از هوش مصنوعی

جامعه‌ای که توانایی مطالعه متون طولانی و عمیق را نداشته باشد، در درک جهان دچار مشکل خواهد شد و مرگ تفکر انتقادی ذهن‌های آگاه بسیار زیادی را دچار آسیب می‌کند. ذهن‌هایی که فناوری را طراحی کرده‌اند، توسعه می‌دهند و برای استفاده خیر یا شر تنظیم می‌کنند.


این مطلب نوشته‌ای است از جوآن وستنبرگ که در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۳ با عنوان
The Death of Critical Thinking Will Kill Us Long Before AI
در وب‌سایت Medium منتشر شده است. ترجمه این مطلب توسط مرجان بختیاری انجام شده و در اختیار خوانندگان گرامی قرار می‌گیرد.


ما شاهد افت چندین نسل درک مطلب هستیم. کمتر می‌خوانیم، کمتر از آنچه می‌خوانیم به یاد می‌آوریم، و در تحلیل انتقادی با مشکل مواجه‌ایم. اگر این روند ادامه پیدا کند، خطر تخریب پایه‌های جامعه‌مان وجود دارد. 

در عصر محتواهای مختصر و رسانه‌های ویروسی (وایرال)، بسیاری از ما تمرکز و صبر لازم برای مطالعه متون طولانی و پیچیده را از دست داده‌ایم — یا در حال از دست دادن آن هستیم. ما به جای خواندن دقیق، مطالب را سطحی مرور می‌کنیم. دامنه توجه ما به چند ثانیه محدود شده است. فناوری اگرچه امکان توزیع گسترده اطلاعات را فراهم کرده، اما هم‌زمان افکار ما را پراکنده کرده است. ما در میان سر و صدای رسانه‌ای و sensationalism (هیجان‌زدگی) گم شده‌ایم. 

عناوین کلیک‌خور و پست‌های شبکه‌های اجتماعی به احساسات ما بیشتر از عقل ما متوسل می‌شوند و ما را در برابر اطلاعات نادرست آسیب‌پذیر می‌کنند. مقالات را بدون خواندن به اشتراک می‌گذاریم، فقط به عناوین تحریک‌کننده و خلاصه‌ها واکنش نشان می‌دهیم. زمینه، جزئیات و دقت دیگر اهمیت چندانی ندارند. حقیقت عینی جای خود را به احساسات شخصی و امیال سطحی داده است. 

بدون درک مطلب، نمی‌توانیم اطلاعات را به‌درستی پردازش کنیم و تصمیمات منطقی بگیریم. توانایی تجزیه و تحلیل دقیق مسائل، تفکر انتقادی، درک دیدگاه‌های مختلف، تشخیص مغالطات منطقی و سنجش شواهد را از دست می‌دهیم. عقاید ما تحت تأثیر خطابه‌های هشداردهنده و سوگیری تأییدی شکل می‌گیرند، نه حقایق. اطلاعات را مصرف می‌کنیم، اما هرگز به‌راستی آن‌ها را هضم نمی‌کنیم. این روند اساس یک دموکراسی سالم — یعنی مردمی آگاه و مطلع — را تضعیف می‌کند. 

گفتن اینکه مردم مهارت‌های درک مطلب را به‌طور کامل از دست داده‌اند، ممکن است ساده‌انگارانه باشد. دقیق‌تر این است که بگوییم ما فراموش کرده‌ایم چگونه این مهارت‌ها را در رسانه‌های مدرن به کار بگیریم. هنوز توانایی‌های شناختی پایه را داریم، اما از آن‌ها استفاده نمی‌کنیم. به ویدیوهای سیاسی در یوتیوب واکنش نشان می‌دهیم، بدون اینکه آن‌ها را دقیق مشاهده، تحلیل و زیر سؤال ببریم. 

پست‌های آنلاین را مرور می‌کنیم تا دیدگاه‌هایی که سوگیری ما را تأیید می‌کنند بیابیم، به‌جای اینکه دیدگاه‌های مختلف را بررسی کنیم. اجازه می‌دهیم افکارمان تحت تأثیر صداهای بلند در شبکه‌های اجتماعی قرار گیرد، نه گفت‌وگوهای منطقی. از نظر فکری تنبل شده‌ایم و از به‌کارگیری قدرت‌های انتقادی خود سر باز می‌زنیم. 

خواندن، چیزی فراتر از یک مهارت کاربردی است. ما را با ایده‌ها، فرهنگ‌ها و تجربیات جدید آشنا می‌کند. کتاب‌ها به ما امکان می‌دهند زندگی‌های دیگر را تصور کنیم و دیدگاه‌های خود را گسترش دهیم. مطالعه عمیق و متفکرانه ظرفیت‌های ذهنی ما را پرورش می‌دهد. این نوع مطالعه، باعث توسعه تمرکز، مهارت‌های تحلیلی و تفکر انتزاعی می‌شود. خواندن، همدلی و دلسوزی را می‌سازد. از طریق داستان‌ها، بینش‌های عاطفی در مورد شرایط انسانی به دست می‌آوریم. فرسایش مطالعه انتقادی، رشد شناختی و هوش عاطفی را مختل می‌کند. 

در مواجهه با ظهور ChatGPT، برخی معتقدند که هوش مصنوعی بزرگ‌ترین تهدید وجودی زمان ما است. الگوریتم‌های پیشرفته می‌توانند مشاغل را خودکار کنند، از طریق deepfake (ویدئوهای جعلی عمیق) به دستکاری اطلاعات دامن بزنند و انتشار اطلاعات غلط را سلاح کنند. اما سیستم‌های هوش مصنوعی همچنان توسط انسان‌ها طراحی می‌شوند. توانایی‌های آن‌ها محدود به آن چیزی است که برنامه‌نویسان طراحی می‌کنند. اگرچه می‌توانند خطرناک باشند، هوش مصنوعی کنونی فاقد «آگاهی» است؛ یعنی توانایی فکر کردن و احساس کردن. 

در مقابل، مرگ مطالعه انتقادی، ذهن‌های آگاه میلیاردها نفر را آسیب می‌زند. ذهن‌هایی که فناوری را طراحی، توسعه، تنظیم و برای خیر یا شر استفاده می‌کنند. ذهن‌هایی که قضاوت‌های اخلاقی با پیامدهای جهانی انجام می‌دهند. از دست دادن توانایی درک دنیای پیرامون و فهم ایده‌های پیچیده، یک بحران وجودی است. 

هیچ الگوریتمی نمی‌تواند جایگزین خرد و تحلیل انسانی شود. اما اگر مهارت‌های هزارساله مطالعه انتقادی و تفکر را به‌طور کامل کنار بگذاریم، دیگر نیازی نیست که الگوریتمی این جایگزینی را انجام دهد. 

هر یک از ما می‌توانیم تلاش کنیم که متنوع بخوانیم، عمیق تأمل کنیم، و ادعاها را پیش از انتشار بررسی کنیم. همچنین می‌توانیم به‌صورت آگاهانه مهارت‌های مطالعه انتقادی را در مواجهه با رسانه‌های مدرن به کار بگیریم، به جای اینکه واکنشی عمل کنیم. اما تصمیم‌ها و اقدامات فردی کافی نیستند. 

افت درک مطلب یک پدیده پیچیده است و نمی‌توان آن را به توضیحات ساده‌انگارانه‌ای نظیر «تکنولوژی تمرکز ما را نابود کرد» خلاصه نمود. سرزنش نسل Z نیز، نادیده گرفتن آسیب‌پذیری‌های گسترده‌تر است که در میان کاربران مسن‌تر، که با حجم انبوه به سمت نظریه‌های توطئه‌ای همچون Qanon جذب شده‌اند، به وضوح دیده می‌شود. 

این نگاه‌های تقلیل‌گرایانه نمی‌توانند پیچیدگی‌های ماجرا را به‌درستی بیان کنند. نمی‌توان انکار کرد که پلتفرم‌های دیجیتال اکنون بر چشم‌انداز رسانه‌های مدرن تسلط دارند. اگرچه این فناوری‌ها انتشار سریع اطلاعات را ممکن ساخته‌اند، اما محتوای مختصر و هدفمند برای جلب توجه را ترجیح می‌دهند. الگوریتم‌ها محتوای احساسی و هیجان‌زده را به‌جای گفت‌وگوهای عمیق برجسته می‌کنند. 

شبکه‌های اجتماعی بستر مناسبی برای انتشار اطلاعات نادرست، به‌ویژه مطالب احساسی و غیرواقعی، فراهم کرده‌اند. در این میان، مفاهیم پیچیده و صادقانه برای عبور از میان این هیاهو با دشواری مواجه‌اند. 

محیط رسانه‌های دیجیتال مدرن مغزهای ما را به شیوه‌ای آموزش می‌دهد که مغایر با مطالعه عمیق و تأمل‌برانگیز است. جریان بی‌پایان محرک‌ها تمرکز ما را به قطعات پراکنده و خردشده تقسیم می‌کند. ما بین برنامه‌ها و سایت‌های مختلف چندوظیفه‌ای عمل می‌کنیم، ایده‌های متنوعی را می‌شنویم اما اندک چیزی را درک می‌کنیم. توجه ما به‌سرعت از یک پست به دیگری می‌پرد، بدون اینکه در هیچ موضوعی عمیق شویم. 

طراحی برنامه‌ها و سایت‌ها به‌طور عمدی از آسیب‌پذیری‌های روان‌شناختی ما سوءاستفاده می‌کند: قابلیت‌های کشیدن برای تازه‌سازی (Pull-to-refresh) و پخش خودکار (Auto-play) مغز ما را با تنوع بی‌پایان فریب می‌دهند. اعلان‌ها افکار ما را با محرک‌های بیرونی قطع می‌کنند. عناوین کلیک‌خور با احساسات بازی می‌کنند تا کنجکاوی ما را به تسخیر درآورند. الگوریتم‌ها دقیقاً یاد می‌گیرند که چه محتوایی ما را درگیر نگه می‌دارد. به‌مرور زمان، ذهن ما با رفتار شرطی‌سازی‌شده به حواس‌پرتی معتاد می‌شود. 

بدتر از آن، این محیط اغلب محتوای بی‌مغز را پشت رابط‌های جذاب پنهان می‌کند که بهینه‌سازی شده‌اند تا زمان بیشتری در سایت بمانیم. ما ویدئوهای خسته‌کننده و تکراری را فقط به امید دیدن نتیجه تحمل می‌کنیم. نمی‌توانیم چشم از افراد زیبایی که توصیه‌های بی‌ربط ارائه می‌کنند برداریم. صفحات پر از تبلیغات و ابزارهای ردیابی توان تمرکز ما را از بین می‌برند. توجه ما به ابزاری برای سودآوری کسانی تبدیل می‌شود که استاد «پرت‌کردن حواس» شده‌اند. 

در همین حال، متون طولانی که مملو از اطلاعات ارزشمند هستند، با دشواری رقابت می‌کنند. طراحی آن‌ها برای اعتیاد نیست، بلکه برای گفت‌وگوی روشن‌گر است. آن‌ها به اختیار خوانندگان احترام می‌گذارند، به‌جای اینکه آن‌ها را به‌طور الگوریتمی به دام بیندازند. خالقان این متون بیشتر به حقیقت اهمیت می‌دهند تا تعداد کلیک‌ها. اما این واحه‌های مطالعه عمیق برای ذهن‌های مدرن، که به تحریکات حسی مداوم عادت کرده‌اند، غریب به نظر می‌رسند. عمق آن‌ها نیازمند صبر و تلاش تحلیلی است که پس از سال‌ها مرور سطحی و اسکرول‌کردن، غیرطبیعی به نظر می‌رسد. 

رسانه‌های دیجیتال البته مزایای زیادی نیز دارند، مانند آشناکردن افراد با دیدگاه‌های متنوعی که ممکن است هرگز با آن‌ها مواجه نمی‌شدند. اما آسیب جانبی به دامنه توجه نیز واقعیت دارد. 

مطالعات نشان می‌دهند افرادی که وظایف چندگانه سنگین انجام می‌دهند، در حذف حواس‌پرتی‌ها و تمرکز روی وظایف شناختی دشوار، مشکل دارند. کسانی که مصرف‌کننده محتوای زیاد آنلاین هستند، گسترده می‌خوانند اما عمق دانش کمتری دارند. افرادی که در محیط دیجیتال بزرگ شده‌اند، به شیوه‌ای تکه‌تکه فکر و مطالعه می‌کنند که با دانشوران گذشته به‌کلی متفاوت است. 

اگرچه روابط علّی به تحقیقات بیشتری نیاز دارند، همبستگی‌های موجود به‌اندازه‌ای نگران‌کننده هستند که نیاز به مداخله را توجیه می‌کنند. ساختار کنونی رسانه‌های مدرن این توانایی‌ها را تهدید می‌کند، اما تغییر در سیاست‌ها، اصلاحات آموزشی، و عادات فردی می‌تواند به احیای مطالعه عمیق کمک کند. 

با این حال، منصفانه نیست که همه تقصیرها را به گردن فناوری بیندازیم. اقتصاد صنعت خبر به سمتی تغییر کرده که سودآوری را بر خدمات عمومی ترجیح می‌دهد. با فروپاشی مدل‌های درآمدی سنتی، بسیاری از رسانه‌ها به‌جای روزنامه‌نگاری باکیفیت، به دنبال کلیک‌ها و اشتراک‌گذاری‌ها رفتند. آن‌ها خوراک خبری را با محتواهای حاشیه‌ای و بی‌اهمیت پر می‌کنند، به‌جای اینکه نوشته‌های عمیق و معنادار ارائه دهند. چرخه خبری ۲۴ ساعته سرعت را بر دقت ترجیح می‌دهد. این فشارهای نهادی باعث شده که روایت‌های دقیق و تحقیقی کمتر دیده شوند. 

در مدارس نیز فشار زیادی برای آموزش صرفاً مطابق با آزمون‌های استاندارد وجود دارد. معلمان بیشتر به آموزش حقایق علمی و ریاضی می‌پردازند تا مهارت‌های تفکر انتقادی. نوشتار توضیحی، کمتر از انشاهای قالبی مورد تأکید قرار می‌گیرد. دانش‌آموزان معمولاً برای حفظیات پاداش می‌گیرند تا تحلیل‌های اصیل. این سیستم، کنجکاوی فکری و صبر لازم برای مطالعه عمیق را سرکوب می‌کند. 

فراتر از این، فقر و نابرابری نقش مهمی ایفا می‌کنند. مهارت خواندن ارتباط قوی با وضعیت اقتصادی-اجتماعی دارد. کسانی که در تأمین نیازهای اولیه خود درگیر هستند، زمان و انرژی کمتری برای مطالعه دارند. مناطق فقیرنشین با مدارس کم‌بودجه، کلاس‌های پرجمعیت، و منابع محدود مواجه‌اند. این نابرابری‌های محیطی به موانعی برای ارتقای سواد تبدیل می‌شوند. 

کلیشه‌های فرهنگی نیز تأثیرگذارند. بسیاری به‌اشتباه خواندن را به‌عنوان فعالیتی خسته‌کننده و روشنفکرانه تلقی می‌کنند، به‌ویژه در میان مردان. حتی کتاب‌خوان‌های مشتاق نیز اغلب برچسب «خرخوان» یا «کرم‌کتاب» می‌خورند. این انگ اجتماعی، به‌ویژه در میان جوانانی که به تصویر اجتماعی خود اهمیت زیادی می‌دهند، نوعی اصطکاک روانی در برابر مطالعه ایجاد می‌کند. 

این مسئله به بسیاری از موضوعات پیچیده اجتماعی گره خورده است — فناوری، رسانه، اقتصاد، آموزش، جمعیت‌شناسی، و فرهنگ. هیچ علت یا راه‌حل واحدی وجود ندارد. 

افت درک مطلب پیامدهای نگران‌کننده‌ای برای جامعه دارد. ابزارهایی که برای درک دنیای پیچیده اطراف‌مان نیاز داریم در معرض خطر هستند. بدون توانایی و تمایل به مطالعه عمیق، ظرفیت‌های اساسی برای فهم مسائل، سنجش حقایق، بحث محترمانه، همدلی با دیدگاه‌های مختلف، تشخیص حقیقت از دروغ، و تعامل فکری با رسانه از دست می‌رود. 

پیامدهای این موضوع در بخش‌های مختلف زندگی عمومی نفوذ می‌کند. در سیاست، گفتمان به شعارهای سطحی، هیجان‌زدگی، و قبیله‌گرایی کاهش می‌یابد. بدون تحلیل عمیق، احزاب اطلاعات نادرست را برای تأیید تعصبات خود منتشر می‌کنند. رأی‌دهندگان تصمیمات ناآگاهانه می‌گیرند. پوشش خبری به رقابت‌های سطحی و جنجال‌های بی‌هدف تبدیل می‌شود، به‌جای تحلیل منطقی مسائل. شکاف‌های حزبی عمیق‌تر می‌شود، زیرا منابع مشترک اطلاعات و راه‌های ارتباطی بین افراد با دیدگاه‌های مختلف از بین می‌رود — و جامعه بدون یک مبنای مشترک از حقیقت، تکه‌تکه می‌شود. 

مشارکت مدنی آسیب می‌بیند، زیرا شهروندان علاقه‌ای به خواندن تحلیل‌های سیاسی و روزنامه‌نگاری بلندمدت ندارند. افراد، تحت تأثیر تبلیغات سیاسی و فعالان ناآگاه، بی‌تفاوت، منزوی، و بدبین می‌شوند. چالش‌های پیچیده اجتماعی به مسائل کلیشه‌ای و تقلیل‌یافته تبدیل می‌شوند. شعارهای اعتراضی جایگزین مباحثات عمیق و کنش‌گری آگاهانه می‌شوند. جنبش‌ها به‌دلیل فهم سطحی خواسته‌هایی درست اما گمراه‌کننده مطرح می‌کنند. بدون شهروندانی که قادر به درک ظرافت‌ها باشند، دموکراسی‌ها نمی‌توانند سالم عمل کنند. 

تصمیم‌گیری‌های تجاری به‌طور واکنشی و بر اساس حس درونی مدیران انجام می‌شوند، به‌جای مطالعه داده‌ها، تحلیل‌ها، و دیدگاه‌های مختلف. سیاست‌ها برای اهداف کوتاه‌مدت طراحی می‌شوند، نه تأثیرات بلندمدت اجتماعی. ملاحظات اخلاقی کنار گذاشته می‌شوند اگر رهبران چارچوب‌های فلسفی نداشته باشند. سرمایه‌گذاران ناآگاه تصمیماتی بر اساس شایعات، هیاهو، و قوانین سرانگشتی می‌گیرند، نه بر اساس اصول اقتصادی. مهندسی مالی جای نوآوری‌های واقعی را می‌گیرد که نیاز به سواد علمی دارند. 

در پزشکی، اجتناب از مطالعه منابع معتبر سلامت به گسترش شبه‌علم و درمان‌های کاذب منجر می‌شود. بیماران نمی‌توانند آمار، ریسک‌ها، و راهنمایی‌های متخصصان را به‌درستی ارزیابی کنند. مردم از واکسن‌های مفید سر باز می‌زنند، مکمل‌های غیرضروری مصرف می‌کنند، به سراغ روش‌های درمانی بی‌مورد می‌روند و تصمیم‌های نادرست درباره سبک زندگی می‌گیرند. سلامت عمومی بدون درک اصول اپیدمیولوژی آسیب می‌بیند. 

در حوزه‌های مختلف، ناتوانی در مطالعه متون پیچیده باعث می‌شود پایه‌های مشترک برای تبادل دقیق ایده‌ها از بین برود. با کاهش مهارت خواندن، دایره لغات کوچک‌تر می‌شود، گفتگوها به جای منطق به احساسات وابسته می‌شوند، و مثال‌های ساده جایگزین حقایق می‌گردند. ما ارتباط خود را با تاریخ، هنر و فرهنگ از دست می‌دهیم. ضدیت با روشنفکری افزایش می‌یابد، زیرا مطالعه به‌جای اینکه ابزاری برای توانمندسازی تلقی شود، به‌عنوان امری نخبه‌گرایانه و بی‌اهمیت رد می‌شود. 

جامعه‌ای که توانایی مطالعه متون طولانی و عمیق را نداشته باشد، در درک جهان دچار مشکل خواهد شد. این ناتوانی مانع از قضاوت‌های خردمندانه، همدلی با تفاوت‌ها، تدوین سیاست‌های مؤثر، پیشرفت فناوری، عدالت اقتصادی، استدلال علمی، و غلبه حقیقت بر باورهای نادرست می‌شود. احیای مهارت درک مطلب شاید از مهم‌ترین اولویت‌ها برای آینده تمدن بشری باشد. 


درباره نویسنده:
جوآن وستنبرگ؛ نویسنده سایت مدیوم درباره تکنولوژی، انسان‌ها و فلسفه.

منبع: Medium

مطالب مرتبط