جدیدترین مطالب

فصلنامه «گام سوم» شماره ۱
در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آیندهپژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخشها نوشتار، شرح مفصل، گفتوگو و پروندهای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.

کاهش هدررفت غذا با اپلیکیشن موبایلی
اگرچه این اپلیکیشن غذای باقیماندهی رستورانها را ارزان در اختیار کاربران قرار میدهد، اما همچنان ابهاماتی دربارهی میزان واقعی کاهش هدررفت و استفادهی تجاری برخی کسبوکارها از این سیستم وجود دارد.

چالشهای مدیریت تیم کاری با اعضایی از نسل Z
رهبری موفق تنها به ارائه عالی بستگی ندارد؛ حمایت تیمی و مسئولیتپذیری نیز مهم است. در بحبوحه آمادهسازی برای جلسهای مهم، مخالفت یکی از اعضای تیم میتواند تنش ایجاد کند. شد. آیا انگیزههای فردی فراتر از مسئولیتهای کاری هستند؟

معلمان باید پتانسیل ChatGPT را بررسی کنند
بسیاری از دانشآموزان اکنون از چتباتهای هوش مصنوعی برای انجام تکالیف خود استفاده میکنند. معلمان باید نحوه گنجاندن این ابزارها در فرآیند تدریس و یادگیری را مطالعه کنند و در عین حال، خطرات آن را به حداقل برسانند.

نویسنده: کاترین استی مترجم: نیوشا امیدی ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
در ۹۰ سالگی چگونه هنوز هم به آینده فکر میکنم؟
نویسنده پس از دههها تغییر و پیشرفت، در ۹۰ سالگی همچنان فعال است. او به ضرورت تغییر نگرش نسبت به سالمندی، انعطافپذیری در اشتغال و معنا بخشیدن به این دوره از زندگی میپردازد.
این مطلب نوشتهای است از کاترین استی که در تاریخ ۲۵ آگوست ۲۰۲۴ با عنوان
What’s Too Old
در وبسایت Medium منتشر شده است.
در این تابستان که ۹۰ ساله شدم، دنیا را از دریچهای تازه دیدم. نه دقیقاً از پشت عینک خوشبینی، بلکه با آگاهی جدیدی از اینکه حالا واقعاً پیر شدهام. در حال تغییر هستم، آن هم به شکلی غافلگیرکننده، بهخصوص زمانی که به آیندهام فکر میکنم. برای دههها شعار من این بوده است: «هیچوقت برای تبدیل شدن به آنچه میخواهی باشی، دیر نیست.» در طول زندگی طولانیام، تقریباً هر ۱۰ سال یکبار خودم را از نو ساختهام و از هر مرحله لذت بردهام. اما حالا چه؟ دهه ۹۰ زندگی چه چیزی برایم در نظر گرفته است؟
این خلاصهای از تغییراتی است که پشت سر گذاشتهام: ۹ سال یک مادر خانهدار بودم، سپس برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد مددکاری اجتماعی به دانشگاه بازگشتم. بعد از آن، ۱۰ سال در یک مرکز سلامت روان بهعنوان رواندرمانگر و مدیر مشغول به کار شدم. در ۵۰ سالگی، در برنامه شبانه روانشناسی اجتماعی دانشگاه بوستون، دکترایم را ادامه دادم و سپس ۲۰ سال یک شرکت مشاوره تنوع را اداره کردم. بعدها دوباره به کار رواندرمانی برگشتم تا اینکه در ۸۷ سالگی بازنشسته شدم. آخرین کتابم، «هشتاد و چند سالهها» که درباره سالمندی در دنیای امروز است، در ۸۵ سالگی منتشر شد.
این مسیر برایم ممکن شد چون همیشه حمایت و تشویق همسرم، «جان»، را داشتم و همچنین این امکان را داشتیم که در صورت نیاز، کمک استخدام کنیم.
چه سنی برای انجام کارها زیادی بالا محسوب میشود؟
از وقتی خودم ۹۰ ساله شدم و با حجم گستردهای از مطالب رسانهای درباره «زیادی پیر بودن» مواجه شدم، دیدگاهم تغییر کرده است. حالا دیگر میدانم که من برای رئیسجمهور ایالات متحده شدن بیش از حد پیر هستم. منظورم این است که برای بر عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ و مدیریت پروژههای چندساله وسیع، سنم زیاد است. انرژیام محدودتر شده و میدانم که علیرغم تلاشم برای پیگیری جزئیات، گاهی چیزهایی را فراموش میکنم.

سال گذشته، افزایش سن خودم و همچنین سن ترامپ و بایدن مرا متقاعد کرد که ما به محدودیت سنی برای ریاستجمهوری و همچنین برای قضات دیوان عالی نیاز داریم. متأسفانه، افرادی که قدرت زیادی دارند، اغلب سخت میتوانند آن را کنار بگذارند، حتی زمانی که بیمار باشند یا اثربخشیشان بهطور قابلتوجهی کاهش یافته باشد. میخواهم همه را به الگوی باشکوهی که جورج واشنگتن ارائه داد، یادآور شوم—او از پذیرش ریاستجمهوری مادامالعمر امتناع کرد و نشان داد که هیچکس غیرقابلجایگزین نیست. از این منظر، از تصمیم بایدن برای عدم نامزدی مجدد سپاسگزارم.
با این حال، از انتصاب قهرمانم محمد یونس در ۸۴ سالگی بهعنوان رئیس دولت موقت جدید در بنگلادش خوشحالم. البته، تفاوت زیادی بین یک رهبر موقت و یک مقام دائمی وجود دارد. یونس که با وامهای خرد در بانک گرامین به زنان فقیر کمک کرد و میلیونها نفر را از فقر بیرون کشید، در سال ۲۰۰۶ جایزه نوبل صلح را دریافت کرد. من در سال ۲۰۱۳ کتابی درباره او نوشتم.
بازگردیم به ایالات متحده. علاوه بر تعیین محدودیت سنی برای سمتهای کلیدی دولتی، فکر میکنم ما به انعطافپذیری و گزینههای بیشتری برای مشاغل نیاز داریم. هنوز هم بسیاری از مردم درباره افزایش سن دچار سوءبرداشت هستند و معتقدند که افراد باید صرفاً بر اساس تعداد سالهایی که زندگی کردهاند قضاوت شوند. در حالی که ما باید بیشتر به تفاوتهای گسترده میان افراد ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۹۰ ساله از نظر شایستگیهایشان توجه کنیم. سن فقط یک عدد است؛ آنچه باید ملاک باشد، تواناییهای فرد است، نه عددی که در شناسنامهاش ثبت شده است.

قوانین و مقررات مربوط به کار زمانی شکل گرفتند که میانگین طول عمر انسانها بسیار کمتر از امروز بود. اداره تأمین اجتماعی، سن ۶۵ سالگی را بهعنوان زمان دریافت مستمری تعیین کرد. در آن زمان، امید به زندگی ۶۵ سال بود؛ اما امروزه به ۷۸ سال رسیده است. با این حال، بسیاری از ما همچنان تصور میکنیم که ۶۵ سالگی زمان مناسبی برای بازنشستگی است، درحالیکه بسیاری از سالمندان تمایل دارند به کار خود ادامه دهند و برخی دیگر نیز کار کردن تا این سن را یک چالش طاقتفرسا میدانند.
لوئیز آرونسون در کتاب خود Elderhood استدلال میکند که باید تعادلی بهتر میان یادگیری، کار و تفریح در طول عمر هر فرد برقرار شود. من با او موافقم. او توضیح میدهد که در حال حاضر، بیشتر فرصتهای یادگیری به جوانان اختصاص داده شده است، عمدهی کارها بر عهدهی بزرگسالان ۲۵ تا ۶۵ سال است و افراد مسنی که ممکن است تا ۴۰ سال پس از بازنشستگی زندگی کنند، در حاشیه قرار میگیرند و انتظار میرود از دوران استراحت خود لذت ببرند.
بسیاری از بزرگسالان، اگر نگوییم اکثر آنها، تحت فشار کاری شدید قرار دارند. بسیاری بیش از یک شغل دارند و در عین حال باید از خانوادهی خود مراقبت کنند، که اغلب شامل فرزندان و والدین سالمندشان میشود. این حجم از مسئولیت، بیش از حد سنگین است. از سوی دیگر، از افراد بالای ۶۵ سال انتظار میرود که از فراغت کامل خود راضی باشند؛ اما بسیاری از سالمندان عاشق کار هستند و میخواهند به رفاه عمومی کمک کنند. آنها همچنین از یادگیری لذت میبرند.

آرونسون معتقد است که بیشتر جوانان از داشتن تجربیات کاری بیشتر و همچنین زمان تفریحی بیشتر سود خواهند برد. بزرگسالان باید ساعات کاری کمتری داشته باشند و فرصت بیشتری برای یادگیری و گذراندن اوقات فراغت در کنار خانوادهشان پیدا کنند. درعینحال، افراد بالای ۶۵ سال باید گزینههای بیشتری برای کارهای نیمهوقت و یادگیری جدی در دوران سالمندی داشته باشند تا این مرحله از زندگی برای آنها رضایتبخشتر و معنادارتر شود.
این انعطافپذیری و حمایت از تمام گروههای سنی، یک خیال واهی نیست. اقداماتی مانند اجرای هفته کاری ۳۲ ساعته در ایالات متحده میتواند گامی مهم در این مسیر باشد.
آینده من
در ۹۰ سالگی، بیشتر از همیشه در لحظه زندگی میکنم. شاید به این دلیل که افق آیندهام بسیار کوتاهتر شده است. میانگین امید به زندگی برای زنان سفیدپوست در آمریکا در ۹۰ سالگی چیزی حدود بیش از ۴ سال و نیم دیگر است. با در نظر گرفتن این موضوع، گاهی اوقات سعی میکنم پروندهها و اسناد خود را مرتب کنم تا پس از مرگم، پسرانم با دردسر مواجه نشوند. وقتی دچار دلدرد یا سردرد میشوم، گاهی با خودم فکر میکنم: «همین است دیگر.» اما این فکرها زودگذرند.
بیشتر اوقات خودم را مشغول زندگی روزمره و راضی از آن میبینم، حتی با وجود اینکه همسر عزیزم، شریک زندگیام و بسیاری از دوستانم را از دست دادهام. همچنان فعال هستم. در چند کمیتهی جالب عضویت دارم و این بلاگها را مینویسم. همچنین در آزمایش یک محصول جدید هوش مصنوعی برای پایش وضعیت سالمندانی که بهتنهایی زندگی میکنند، شرکت کردهام.
با این حال، به نظر میرسد که سبک زندگی آرامتری را انتخاب کردهام. بیشتر کتاب میخوانم. پس از سالها سفرهای ماجراجویانه و کار در کشورهای در حال توسعه، اکنون در خانه ماندن برایم رضایتبخشتر است. شگفتیهای زندگی امروز برای من قدم زدن در طبیعت زیبای اطراف، نگاه کردن به ماه در شبهای پرستاره و بودن در کنار خانواده و دوستان قدیمی است.

خواهرزادهام اخیراً به من یادآوری کرد که زمانی نوشته بودم زندگیام را طوری پیش میبرم که انگار قرار است تا ۱۰۰ سال عمر کنم. حالا که ۹۰ ساله شدهام، باید دوباره این تصمیم را بگیرم. این طرز فکر به من کمک میکند کمتر نگران این باشم که «آیا برای فلان کار بیش از حد پیر شدهام؟» اگر باور داشته باشم که تا ۱۰۰ سالگی زندگی میکنم، با خیال راحت دوستان جدید پیدا خواهم کرد، همچنان به دندانپزشکی خواهم رفت و برای خودم لباس خواهم خرید. تلاش میکنم که کاملاً در لحظهی زندگیام حضور داشته باشم.
درباره نویسنده:
کاترین استی؛ دکترای روانشناسی نویسنده و متخصص 89 ساله در زمینه خوب پیر شدن و پویایی خانواده.