سه هزار
Advertisement
جدیدترین مطالب
Article Image
فصلنامه «گام سوم» شماره ۱

در این شماره، مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آینده مشاغل، آینده‌پژوهی، خانواده، تغییرات اقلیمی و سیاست به همراه بخش‌ها نوشتار، شرح مفصل، گفت‌وگو و پرونده‌ای با عنوان «شک عمیق» چاپ شده است.

Article Image
کاهش هدررفت غذا با اپلیکیشن موبایلی

اگرچه این اپلیکیشن غذای باقی‌مانده‌ی رستوران‌ها را ارزان در اختیار کاربران قرار می‌دهد، اما همچنان ابهاماتی درباره‌ی میزان واقعی کاهش هدررفت و استفاده‌ی تجاری برخی کسب‌وکارها از این سیستم وجود دارد.

Article Image
چالش‌های مدیریت تیم کاری با اعضایی از نسل Z

رهبری موفق تنها به ارائه عالی بستگی ندارد؛ حمایت تیمی و مسئولیت‌پذیری نیز مهم است. در بحبوحه آماده‌سازی برای جلسه‌ای مهم، مخالفت یکی از اعضای تیم می‌تواند تنش ایجاد کند. شد. آیا انگیزه‌های فردی فراتر از مسئولیت‌های کاری هستند؟

Article Image
معلمان باید پتانسیل ChatGPT را بررسی کنند

بسیاری از دانش‌آموزان اکنون از چت‌بات‌های هوش مصنوعی برای انجام تکالیف خود استفاده می‌کنند. معلمان باید نحوه گنجاندن این ابزارها در فرآیند تدریس و یادگیری را مطالعه کنند و در عین حال، خطرات آن را به حداقل برسانند.

...

نویسنده: چارلی براون        مترجم: نیوشا امیدی        ۲۳ بهمن ۱۴۰۳

پشیمانی از زندگی بدون فرزند چگونه است؟

این مطلب داستان زنی است که پس از سال‌ها مردد بودن درباره‌ی بچه‌دار شدن، در ۳۶ سالگی برای مادر شدن تصمیم گرفت اما با چالش پذیرش ناباروری، پشیمانی، و ارزیابی تأثیر انتخاب‌هایش بر مسیر زندگی‌اش مواجه شد.


این مطلب نوشته‌ای است از چارلی براون که در تاریخ ۲۸ آگوست ۲۰۲۴ با عنوان
I Change My Mind About Having Children Too Late
در وب‌سایت  Medium منتشر شده است.


تخمک‌هایم خیلی زود مرا ناامید کردند.
چرا اینقدر زود؟ نمی‌دانم. اما چیزی که می‌دانم این است که درست همان ماهی که تصمیم گرفتم برای بچه‌دار شدن اقدام کنم، علائم نارسایی زودرس تخمدان را تجربه کردم.

آن زمان ۳۶ ساله بودم.
حالا ۳۹ ساله‌ام و به نظر می‌رسد که دیگر شانسی برای داشتن فرزند بیولوژیکی ندارم. سطح هورمون ضد مولرین (AMH) من، که میزان ذخیره تخمک‌های باقی‌مانده را نشان می‌دهد، کمتر از 0.001 است. برای مقایسه، این عدد در سن من باید حدود 1.7 باشد.

بر اساس بسیاری از معیارهای اجتماعی، من از اواخر دهه بیست زندگی‌ام در موقعیتی بودم که می‌توانستم بچه‌دار شوم. رابطه‌ای پایدار داشتم، وضعیت مالی‌ام خوب بود و خانه داشتم. اما در آن زمان بچه‌دار نشدم، چون نمی‌خواستم. البته، همیشه همان حرف‌های تکراری را می‌شنیدم: «اگر بعداً پشیمان شدی چه؟» در مورد من، تا حدی این حرف درست از آب درآمده است. و از این بابت متنفرم.

در ظاهر، اغلب طوری نشان می‌دهم که انگار با ناباروری‌ام کنار آمده‌ام. من همیشه در مورد داشتن بچه مردد بودم، زندگی‌ام خوب پیش می‌رود و غیره. در روزهای خوب، همه این‌ها حقیقت دارد. اما وقتی خودم را سرزنش می‌کنم، آن منتقد درونی‌ام به شدت به من حمله می‌کند. در ذهنم می‌گوید: چرا آن‌قدر دیر اقدام کردی؟ تو این انتخاب را داشتی که زودتر شروع کنی، اما نکردی. این تقصیر خودت است و حالا باید تا آخر عمر با آن کنار بیایی.

من در حال تجربه‌ی چیزی هستم که برخی آن را بزرگ‌ترین حسرت ممکن می‌دانند: تغییر نظر درباره داشتن فرزند، وقتی که دیگر خیلی دیر شده است.

می‌خواهید بدانید این احساس چطور است؟ بفرمایید، این شما و این هم تجربه‌ی من.

متوجه می‌شوید که زنان دارای حق انتخاب در تولیدمثل چقدر خوش‌شانس هستند.

من تا اواسط دهه‌ی سی زندگی‌ام برای بچه‌دار شدن اقدام نکردم، زیرا برای من، داشتن یا نداشتن فرزند یک انتخاب بود.
و همین، من را به‌شدت خوش‌شانس می‌کند.

اگر تو زنی هستی که بر سرنوشت خود اختیار دارد، از بسیاری از زنانی که پیش از تو زندگی کرده‌اند خوش‌شانس‌تری. خوش‌شانس‌تر از بسیاری از زنانی در سراسر جهان که هنوز حق چندانی در تصمیم‌گیری برای داشتن یا نداشتن فرزند ندارند.

ما نباید برای زنانی که «بیش از حد منتظر ماندند» و بچه‌دار نشدند، دلسوزی کنیم. باید از وجود آن‌ها قدردان باشیم.
چراکه هر زنی که حق انتخاب درباره‌ی تولیدمثل خود را اعمال می‌کند، زنی است که اجازه دارد ذهن و بدن خود را در اختیار داشته باشد.

هیچ چیز تأسف‌باری در دادن حق انتخاب به زنان وجود ندارد. البته گاهی از حس ترحم دیگران برای رساندن منظورم استفاده می‌کنم. مثل زمانی که کسی که می‌دانست من چه وضعیتی دارم، گفت: «بله، فقط کافی است بچه‌دار شوی تا بفهمی زندگی سخت یعنی چه!»

نگاه ترحم‌آمیز و همراه با شرمندگی او را وقتی متوجه اشتباهش شد، دیدم. اعتراف می‌کنم که از آن لحظه لذت بردم. اما به‌طور کلی، نه به دنبال ترحم هستم و نه انتظار آن را دارم. چون ترحم باعث می‌شود احساس کنم موجودی کمتر از دیگران هستم. و من کمتر از دیگران نیستم.

با وجود آنکه برخی سیاستمداران یا غریبه‌ها در شبکه‌های اجتماعی ممکن است طور دیگری بگویند، زنانی که فرزند ندارند، جایگاه اجتماعی پایین‌تری نسبت به زنانی که مادر شده‌اند ندارند.

آن‌ها فقط زنانی هستند که از حق انتخاب خود استفاده کرده‌اند، حتی اگر جامعه و گاهی حتی خودشان تصور کنند که تصمیم اشتباهی گرفته‌اند.

متوجه می‌شوید که ما افراد را بیش از حد برای تصمیم‌هایشان مجازات می‌کنیم.

بعید می‌دانم کسی روی این کره‌ی خاکی باشد که هر از گاهی به خودش نگفته باشد: «لعنتی، باید این کار را جور دیگری انجام می‌دادم»

نه فقط در مورد مسائل کوچک، بلکه در مورد تصمیم‌های بزرگ زندگی:
باید آن شغل را در خارج از کشور قبول می‌کردم.
باید زمانی که فرصت داشتم، نقل مکان می‌کردم.
نباید در آن شرکت سرمایه‌گذاری می‌کردم.
نباید با آن شخص ازدواج می‌کردم.
نباید بچه‌دار می‌شدم.

هیچ‌کس بدون پشیمانی زندگی نمی‌کند، اما عجیب است که پشیمانی از نداشتن بچه، بیشتر از هر پشیمانی دیگری حساسیت‌برانگیز می‌شود. این همان سؤالی است که مردم آن را با لحنی پر از وحشت می‌پرسند، طوری که انگار نداشتن فرزند، بدترین اتفاق ممکن برای یک انسان است. جهت اطلاع‌تان می‌گویم که: این‌طور نیست.

واقعیت این است که بله، ممکن است تصمیم بگیرید که بچه‌دار نشوید، یا مثل من، آن را بیش از حد به تعویق بیندازید و بله، ممکن است بعدها از این تصمیم پشیمان شوید. اما این به این معنا نیست که باید برای آن مجازات شوید.

شما سزاوار چنین چیزی نیستید. من هم نیستم. هیچ‌کس نیست. مهم نیست که دردِ شخصی فرد مربوط به داشتن یا نداشتن فرزند باشد، ازدواج کردن یا نکردن، یا پذیرفتن یا رد کردن یک شغل. چرا؟ چون همه‌ی ما در زندگی تصمیم‌هایی می‌گیریم که در نهایت، ممکن است آن‌طور که انتظار داشتیم، پیش نروند.

همین نوع قضاوت است که باعث می‌شود از خودم بپرسم اگر دیگران بارها و بارها به من نگفته بودند که «یک روز از نداشتن فرزند پشیمان می‌شوم»، آیا امروز واقعاً بابتش خودم را سرزنش می‌کردم؟ یا اینکه شاید تصمیم کاملاً متفاوتی می‌گرفتم؟

متوجه می‌شوید که پشیمانی‌ها چقدر گیج‌کننده و دردناک هستند

وقتی جوان‌تر بودم و درباره‌ی انتخاب‌های تولیدمثلم فکر می‌کردم، تصورم این بود که اگر بچه‌دار نشوم و بعداً از این تصمیم پشیمان شوم، دلیلش تغییر احساسات شخصی‌ام در این مورد خواهد بود.

حالا دیگر مطمئن نیستم. در تمام دوران رشد، تحت فشار زیادی برای بچه‌دار شدن قرار گرفتم و بارها و بارها شنیدم که «اگر بچه نداشته باشی، بعداً پشیمان می‌شوی» تا جایی که امروز نمی‌توانم ریشه‌ی واقعی غم و اندوهم را از میان این فشارها جدا کنم.

نظریه‌ای که دوست دارم به دنیا ارائه کنم این است که من بچه می‌خواستم اما نتوانستم داشته باشم، و این مسأله برایم فوق‌العاده دردناک است. می‌دانم که برای برخی از زنانی که در شرایط من قرار دارند، این دقیقاً همان احساسی است که تجربه می‌کنند. دردی مشخص، قابل توضیح و متمرکز.

البته که این احساس من هم هست، اما انسان‌ها پیچیده و متناقض‌اند و هرکسی تجربه‌ای متفاوت دارد. من دلایل دیگری هم دارم که باعث می‌شود آرزو کنم ای کاش زودتر برای بچه‌دار شدن تلاش کرده بودم.

مثلاً: اگر پشیمانی من بیشتر از آنکه از درون خودم سرچشمه بگیرد، ناشی از قضاوت‌های دیگران باشد چه؟ من آدمی هستم که به نظر دیگران اهمیت می‌دهم، متنفرم از اینکه کسی درباره‌ام بد فکر کند.

یا شاید دلیلش این باشد که در «باروری» شکست خورده‌ام؟ من آدمی رقابتی هستم، دوست دارم برنده باشم و همه‌چیز را تحت کنترل خودم داشته باشم. اما با مشکلی مثل ناباروری، در هیچ‌کدام از این دو مورد موفق نبوده‌ام.شاید ترکیبی از همه‌ی این‌ها باشد.

نکته اینجاست که واقعاً نمی‌دانم.

افرادی که از شرایط من باخبرند اغلب انتظار دارند که توضیحی روشن و قابل‌فهم درباره‌ی پشیمانی‌ام ارائه کنم، اما من چنین توضیحی ندارم. قطعاً تمام روز را در گوشه‌ای نمی‌نشینم و خودم را به‌خاطر این تصمیم سرزنش نمی‌کنم. احساسات من این‌قدر ساده نیستند. پشیمانی‌ها هرگز این‌قدر ساده نیستند.

می‌گویند پشیمانی آدم را تلخ و بدبین می‌کند. می‌گویند اگر بچه نداشته باشی، در پیری کسی را نخواهی داشت که از تو مراقبت کند. می‌گویند سرنوشتت این خواهد شد که با گربه‌هایت زندگی کنی و غمگین باشی. دنیا چیزهای زیادی می‌گوید. اما این به آن معنا نیست که همه‌ی آن‌ها حقیقت دارند.

بله، گاهی اوقات از اینکه زودتر برای بچه‌دار شدن تلاش نکردم، پشیمان می‌شوم. شاید اگر در ۲۴ سالگی، زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، همان کاری را می‌کردم که از نظر اجتماعی پذیرفته‌شده‌تر بود، امروز در موقعیت متفاوتی قرار داشتم. شاید دیگر درد ناباروری را تجربه نمی‌کردم.

اما ما می‌توانیم دو فکر متفاوت را همزمان در ذهنمان نگه داریم. بله، از اینکه زودتر تلاش نکردم، کمی پشیمانم. اما در عین حال، از اینکه تلاش نکردم، احساس آسودگی هم دارم.

ممکن بود در دهه‌ی بیست زندگی‌ام از نظر اجتماعی در موقعیتی مورد تأیید برای داشتن فرزند قرار داشته باشم، اما این مسئله فقط به جنبه‌های عملی محدود نمی‌شود. اگر بچه‌دار شده بودم، احتمالاً هرگز فروشگاه و کسب و کارم را راه‌اندازی نمی‌کردم. هرگز در اسپانیا، پرتغال، کرواسی یا گرجستان زندگی نمی‌کردم. هرگز نویسنده نمی‌شدم.

این به این معنا نیست که والدین نمی‌توانند چنین کارهایی انجام دهند، افراد زیادی را می‌شناسم که با داشتن فرزند، چنین کارهایی را انجام داده‌اند و حتی بیشتر از این. اما مسیر زندگی شخصی من متفاوت می‌بود. آنچه در زندگی‌ام رخ داد، صرفاً به این دلیل بود که فرزند نداشتم.

حسرت همیشه به نوعی وجود خواهد داشت، و این چیزی است که باید با آن کنار بیایم. اما این به این معنی نیست که زندگی جایگزین من نمی‌تواند خوب باشد. حتی عالی.

برخی روزها، حسرتِ دیر اقدام کردن برای بچه‌دار شدن اصلاً شبیه حسرت نیست. و این همان روزهایی است که به من یادآوری می‌کند:
حسرت، هویت من را تعریف نمی‌کند. و این موضوع برایم آرامش‌بخش است. چون می‌دانم که در نهایت، همه چیز درست خواهد شد.


درباره نویسنده:
چارلی براون؛ نویسنده دیدگاه‌ها و متخصص نوشیدنی و غذا در سایت Medium.

منبع: Medium

مطالب مرتبط